تقابل اهل سنت با وهابیت در رابطه با تکفیر مسلمین
ارسال شده در تاریخ: 1394/01/15 فرقه های ضاله و پاسخ به شبهات
نظر وهابیت در رابطه با تکفیر مسلمانان:
ابن تیمیه :
مـتن عربی: «من يأتى إلى قبرِ نبىّ أو صالحٍ، ويَسْأَلُه حاجته ويستنجده ... فهذا شرك صريح، يجب أن يُستتابَ صاحبُه، فإن تاب، وإلّا قُتِل»
تـرجـمـه: هر كس كنار قبر پيامبر (ص) يا يكى از افراد صالح بيايد و از آنان حاجت بخواهد مشرك است، پس واجب
است چنين شخصى را وادار به توبه كنند، و اگر توبه نكرد، بايد كشته شود.
مـنـبع: (زيارة القبور والاستنجاد بالمقبور ، ص 156) ، (قريب منه فى الهديّة السنيّة ، ص 40)، (انظر كشف الارتياب، ص 214)
محمّد بن عبد الوهّاب:
مـتن عربی: «وإنّ قصدهم الملائكة والأنبياء والأولياء يريدون شفاعتهم والتقرّب إلى اللّه، بذلك، هو الذى أحلّ دماءهم وأموالهم»
تـرجـمـه: همانا هدف آنان ( شیعیان)، شفيع قرار دادن ملائکه ، پيامبران و صالحان و تقرّب جستن به خداوند است، به همين جهت خونشان حلال و قتلشان جايز است.
مـنـبع: (كشف الشبهات،ص 58، بيروت) ، (مجموع مؤلّفات الشيخ محمّد بن الوهاب، ج6 ،ص 115، رسالة كشف الشبهات)
ملاحظه می کنید؟ همانطور که در ادامه ی این فصل خواهد آمد ازیک طرف، حضرت ام المومنین عایشه و سایرصحابه و علماء ی مذاهب اربعه، می فرمایند:
لاتُكَفِّروا أحَدا من أهْلِ القِبْلَة بِذَنْبٍ یعنی: (هيچيك از اهل قبله را به خاطر گناه، تكفير نكنيد.)، از طرف دیگر، وهابیون به کوچکترین بهانه ای حکم کفر بیش از یک میلیارد اهل قبله را می دهند.
بـن باز(وهابی):
مـتن عربی: الذی یترک الصلاة متعمداً کافرٌ کافراً فی اصَحَّ قولی العلماءاذا کان مقراً بوجوبها، فإن کان جاحداً لوجوبها فهو کافرٌ عـنـد جمیع اهل العلم...
تـرجـمـه: کسی که نماز را عمدا ترک می کند، کافر است و بنابر صحیح ترین دو قول نزد علماء، بزرگترین کفر را
داراست در صورتی که به وجوب آن اقرار کند و اگر منکر وجوب آن باشد ، نزد تمام اهل علم کافر است ...
مـنـبـع: مجموع فتاوی و مقالات، بن باز، ج 10 ،ص 266
واقعا، صرف ترک نماز موجب کفر می شود؟ پس اعتقاد او به کلمه ی لااله الا الله، کجا می رود؟ پس شهادت او به رسالت حضرت پیامبر اکرم(ص)، کجا می رود؟
ونیز بـنبـاز مى گويد:
مـتن عربی: «كان أهل نجد قبل دعوة الشيخ على حالة لا يرضاها مؤمن، كان الشرك الاكبر قد انتشر في نجد حتى عبدت القباب و الاشجار و...»
تـرجـمـه: پيش از حركت محمد بن عبد الوهاب، مردم نجد و عربستان به گونه اى بودند كه هيچ مؤمنى از آن خشنود نبود و شرك بزرگ فراگير شده بود تا جايى كه درختها، گنبدها و... را پرستش مى كردند!
مـنـبـع: عقيدة الشيخ محمد بن عبد الوهاب، ص 45.
محمدبن عبدالوهاب و نسبت شرک به علمای اسلام :
مـتن عربی: لم یمیّزوا بین دین محمد(ص) و دین عمروبن لحی الذی وضعه للعرب، بل دین عمرو عندهم دین صحیح
تـرجـمـه: آنان( علمای اسلام) بین دین محمد(ص) و دین عمرو بن لحی ، آن دینی را که برای عرب وضع کرده است، هیچ فرقی نمی گذارند، بلکه دین عمرو نزد آنان دین صحیحی است
مـنـبـع: الدررالسنیة ، ج 10 ، ص 51
عمرو بن لحی اولین کسی بود که بت پرستی را به مکه وارد کرد.
محمدبن عبدالوهاب و تکفیر اشخاص:
محمدبن عبدالوهاب در نامه ی خود خطاب به شیخ سلیمان بن سحیم که یکی از حنابله بوده و مقلد ابن تیمیه به حساب می آید، می گوید:
مـتن عربی: نَذکرُ لک انّک انت و أباک مصرّحون بالکفر و الشّرک و النفاق..... أنت و أبوک مجتهدان فی عداوه هذا الدین لیلاً و نهاراً..... إنّک رجل معاند ضالُّ علی العم، مختار الکفر علی الاسلام.... و هذا کتابکم فیه کفرکم.
تـرجـمـه: من به تو تذکر می دهم که به طور حتم تو و پدرت تصریح به کفر و شرک و نفاق کرده اید...تو و پدرت شبانه روز ، نهایتِ کوشش را در دشمنی این دین دارید...همانا تو با علمی که داری مردی معاند و گمراه می باشی ، و کفر را بر اسلام اختیار نموده ای.... و این است کتاب شما که کفر شما را ثابت می کند.
مـنـبـع: الدررالسنیة ، ج 10 ، ص 31
* محمدبن عبدالوهاب و تکفیراهل مکه:
مـتن عربی: إنَّ دینَهم هو الّذی بعث رسول الله بالانذار عنه
تـرجـمـه: همانا دین اهالی مکه ـ یعنی از زمان خلفاء راشدین تا زمان معاصر او ـ همان دینی است که رسول خدا مبعوث به ترساندن مردم از آن شد( یعنی همان دین بت پرستی است)
مـنـبـع: الدررالسنیة ، ج 10 ، ص 86، و ج 9، ص 291
محمدبن عبدالوهاب و تکفیر امام فخر رازی:
مـتن عربی: إنّ الرازی هذا ألّف کتابا یحسن فیه عبادة الکواکب
تـرجـمـه: فخر رازی کتابی را تالیف کرده و در آن عبادت ستارگان را خوب شمرده است
مـنـبـع: الدررالسنیة ، ج 10 ، ص 355
حال آنکه فخررازی کتابی نوشته که در آن اشاره به فواید ستارگان و تاثیر آن ها بر زراعت ها و دیگر اشیاء کرده است.
سعود بن عبد العزيز:
مــتــن: پس از تصرّف مدينه منوّره همه اهالى مدينه را در مسجد النبى گرد آورد، و درهاى مسجد را بست، و اينگونه
سخن آغاز نمود :
هان اى مردم مدينه! بر اساس آيه «اليوم أكملت لكم دينكم» دين و آيين شما امروز به كمال رسيد، به نعمت اسلام مشرف شديد، حضرت احديّت از شما راضى و خشنود گرديد، ديگر اديان باطله نياكان خود را رها كنيد و هر گز از آنها به نيكى ياد نكنيد، از درود و رحمت فرستادن بر آنها به شدّت پرهيز نماييد، زيرا همه آنها به آيين شرك در گذشته اند.
مـنـبـع: تاريخ وهّابيان، ص 107
عـبد الـعزيز:
مــتــن : ابن بشر عثمان بن عبد اللّه، مؤرخ آل سعود در رابطه با آغاز دعوت وهّابيّت در منطقه نجد و كشت و كشتار مردم بى گناه به اتهام شرك مى نويسد:
عبد العزيز همراه با عده اى به قصد جهاد با اهل سرزمين ثـادق ( که سنی مذهب هستند) حركت كرد، و آنان را به محاصره در آورد و بخشى از نخلستان هاى آنان را قطع كرد و تعدادى هم از مردان آنان را به قتل رساند
سپس عبد العزيز به قصد جهاد به سمت (خُرج) حركت كرد و در منطقه «دُلَم» هشت نفر از مردان را به قتل رساند و مغازه ها را كه مملو از اموال بود، غارت نمود و آنگاه به سرزمين «نَعْجان» و «ثَرْمَدا» و «دُلَم» و «خُرْج» رفت و عدّه اى را كشت و شتران بسيارى به غنيمت گرفت
مـنـبـع: عنوان المجد، ص 34 .
و نـیز می گوید:
عبد العزيز به قصد جهاد وارد منفوحه شد و محصولات زراعى آنان به آتش كشيد و بخش عظيمى از جواهرات و گوسفند و شتران را به غنيمت گرفت و تعدا ده نفر را نيز به قتل رساند
مـنـبـع: عنوان المجد، ص 43 .
و در ادامه می نویسد :
لشكر عبد العزيز شبانگاه وارد منطقه حَرْمه شدند و پس از طلوع فجر به دستور عبد اللّه پسر عبد العزيز تير اندازان بصورت دسته جمعى به طرف شهر تيراندازى و صداى مهيب تيرها شهر را به لرزه درآورد به گونه اى كه بعضى از زنان حامله، سقط كردند شهر به محاصره در آمد و مردم نه توان مقاومت و نه امكان فرار از شهر را داشتند
مـنـبـع: عنوان المجد، ص 67
ونـــیز :
ابن بشر در رابطه با حمله وهّابيّت و عبدالعزیز به رياض مى نويسد :
مـتن عربی: ففرّ أهل الرياض فى ساقته الرجال والنساء والأطفال لا يلوى أحد على أحد، هربوا على وجوههم إلى البرية فى السهباء قاصدين الخروج وذلك فى فصل الصيف، فهلك منهم خلق كثير جوعا وعطشاً
تـرجـمـه: اهل رياض با شنيدن حمله لشكر وهّابيّت ازترس و وحشت، همه مردان وزنان و كودكان پا به فرار گذاشتند، از آنجايى كه اين حمله در فصل تابستان بود، جمعيت زيادى در اثر گرسنگى و تشنگى جان سپردند .
مـتن عربی: فلمّا دخل عبدالعزيز الرياض وجدها خالية من أهلها إلّا قليلًا فساروا فى أثرهم يقتلون ويغنمون. ثمّ إنّ عبدالعزيز جعل فى البيوت ضبّاطاً يحفظون ما فيها. وحاز جميع ما فى البلد من الأموال والسلاح والطعام والأمتاع وغير ذلك وملك بيوتها ونخيلها إلا قليلًا
تـرجـمـه: وقتى عبد العزيز وارد رياض شد ديد در شهر جز اندكى كسى نمانده و و فراريان را دنبال كرد و عدّه اى را كشت و اموالى را كه با خود داشتند به غنيمت گرفت . و آن گاه در شهر رياض تمام اموال مردم و خانه ها و نخلستانهاى آنان را به تصرف در آوردند
مـنـبـع: عنوان المجد، ص 60-61
دريادار سرتيپ «ايّوب صبرى» )سرپرست مدرسه عالى نيروى دريايى در دولت عثمانى ( مى نويسد:
مــتــن : «عبد العزيز بن سعود» كه تحت تأثير سخنان «محمّد بن عبدالوهّاب» قرار گرفته بود در اوّلين سخنرانى خوددر حضور شيوخ قبايل گفت: ما بايد همه شهرها و آباديها را به تصرّف خود در آوريم و احكام و عقايد خود را به آنان بياموزيم ... براى تحقّق بخشيدن به اين آرزو ناگزير هستيم كه عالمان اهل سنّت را كه مدعى پيروى از سنّت سنيّه نبويّه و شريعت شريفه محمّديّه هستند از روى زمين برداريم.
و به عبارت ديگر، مشركانى كه خود را به عنوان علماى اهل سنّت قلمداد مى كنند از دم شمشير بگذرانيم به ويژه علماى سرشناس و مورد توجّه را، زيرا تا اينها زنده هستند هم كيشان ما روى خوشى نخواهند ديد، از اين رهگذر بايد نخست كسانى را كه به عنوان عالم خودنمايى مى كنند ريشه كن نمود سپس بغداد را تصرّف كرد
مـنـبـع: تاريخ وهّابيان، ص 33
در جاى ديگرى مى نويسد:
مــتــن :«سعود بن عبد العزيز» در سال 1218 به هنگام تسلّط بر مكّه مكرّمه، بسيارى از دانشمندان اهل سنّت را بى دليل به شهادت رساند، و بسيارى از اعيان و اشراف رابدون هيچ اتّهامى به دار آويخت، و هر كس را كه دراعتقادات مذهبى ثبات قدم نشان مى داد به انواع شكنجه ها تهديد كرد، و آنگاه مناديانى فرستاد كه در كوچه و بازار بانگ زدند: «ادخلوا فى دين سعود، وتظلّوا بظلّه الممدود» هان اى مردمان! به دين سعود داخل شويد ودر زير سايه گسترده اش مأوا گزينيد
مـنـبـع: تاريخ وهّابيان: 74
نظراهل سنّت در مورد تکفیر مسلمانان:
دیدگاه علماء ی مذهب شافعی(درمورد تکفیر مسلمانان):
همانطور که در بررسی عقاید بزرگان وهابیت مشاهده کردید، این فرقه به جز خودشان ، همه ی مسلمانان دنیا اعم از شیعه و اهل سنت را تکفیر می کنند، در این بخش با بررسی عقاید علمای مذهب شافعی و مقایسه ی آن با عقاید وهابیت به مخالفت و تضاد این دو عقاید باهمدیگر، پی خواهیم برد.
1- امـام شـافـعـى (متوفاى 204):
مـتن عربی: أقبل شهادة أهل الأهواء إلا الخَطّابية؛ لأنّهم يشهدون بالزور لموافقيهم
تـرجـمـه: شهادت تمام اهل بدعت را قبول مىكنم جز خَطّابيّه زيرا اينها شهادت دروغ را نسبت به موافقان خويش جايز مىشمارند.
مـنـبـع: (مجموع نووى، ج 4، ص 254) ، (شرح صحيح مسلم، ج 1، ص 60) ، (البحر الرائق، ج 1، ص 613 ) و (حاشية ردّ المحتار ابن عابدين، ج 4، ص 422).
2- ابن حجرهیثمی ( شافعی مذهب) ازعائشه ( ام المؤمنین ) نقل می کند که مىگويد:
از پيامبر گرامى شنيدم كه فرمود:
مـتن عربی: لاتُكَفِّروا أحَدا من أهْلِ القِبْلَة بِذَنْبٍ وإنْ عَمِلُوا بِالْكَبائر
تـرجـمـه: هيچيك از اهل قبله را به خاطر گناه، تكفير نكنيد اگرچه گناهان بزرگ انجام داده باشد.
مـنـبـع: مجمع الزوائد، ج 1، ص 106 و 107.
4- جلال الدین سیوطی(شافعی مذهب) در جامع الصغیر مطلبی از پيامبراکرم (ص) نقل می کند که فرمودند:
مـتن عربی: كُفُّوا عَنْ أهْلِ لا إلهَ إلّا اللّهُ لا تُكَّفِرُوهُمْ بِذَنْبٍ، مَنْ أكْفَرَ أهْلَ لا إلهَ إلّا اللّه فَهُوَ إلَى الْكُفْرِ أقْرَب
تـرجـمـه: از تكفير گويندگان «لااله إلّا اللّه» دست برداريد و آنان را به خاطر گناه، به كفر متهم نكنيد، آن كس كه اهل توحيد را به كفر نسبت دهد خود او به كفر نزديكتر است.
مـنـبـع: (جامع الصغير سیوطی ، ج 2، ص 275)، (معجم الكبير، ج 12، ص 211)؛ (مجمع الزوائد، ج 1، ص 106)؛ (كنز العمال، ج 3، ص 635 ) و (فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 5، ص 12).
سوالی از وهابیون داریم ؛ آیا آن کسانی که در سرزمین های مکه ،طائف ، کربلا، نجف، ثـادق، خُرج ، نَعْجان ، ثَرْمَدا ، دُلَم ، َرْمه ، رياض و ... بدست وهابیون کشته شدند، اهلِ لا إلهَ إلّا اللّهُ نبودند؟ جواب معلوم است، همه ی آنان الله را به عنوان معبود ، حضرت محمد (ص) را به عنوان پیامبرِ خاتم ، قرآن را به عنوان کتاب الهی و کعبه را به عنوان قبله ، قبول داشتند.
جناب ابن حجر عسقلانی و جناب بَـغَـوی فَرّاء(که هر دو از بزگان مذهب شافعی هستند) در شرح حدیث پایین که از
پیغمبر اکرم (ص) نقل شده است به صراحت می گویند که: این حدیث دلیل بر قبول اعمال ظاهری و حکم کردن بر اساس مقتضای ظاهر میکند.
حدیث و شرح آن دو بزرگوار به طور مفصل در پایین آمده است.
پیامبر اکرم (ص):
مـتن عربی: اُمِرتُ أن أَقاتلُ الناس حتی یشهدوا ان لا اله الا الله و انَّ محمدا رسول الله و یقیموا الصلاة و یوتوا الزکاة، فاذا فعلوا ذلک عصموا منی دماءهم و اموالهم الا بحق الاسلام و حسابهم علی الله
تـرجـمـه: من(پیغمبر) مامور شده ام که با مردم بجنگم تا شهادت به وحدانیت خدا و رسالت محمد (ص) داده و نماز به پا داشته و زکات دهند و چون چنین کردند خون و اموالشان از ناحیه ی من - به جز به حق اسلام- ( مانند مصادره کردن و غیره..)) محفوظ می ماند ولی حساب آنان با خداوند است.
مـنـبـع: صحیح بخاری،کتاب الایمان ، باب فان تابوا و اقاموا الصلاة
5- ابن حجر عسقلانی (شافعی مذهب) در شرح حدیث بالا می فرماید:
مـتن عربی: و فیه دلیل علی قبول الاعمال الظاهرة و الحکم علی یقتضیه الظاهر.
تـرجـمـه: این حدیث دلیل بر قبول اعمال ظاهری و حکم کردن بر اساس مقتضای ظاهر است.
مـنـبـع: فتح الباری ، ج 1 ، ص 77
6- بَـغَـوی فَرّاء(شافعی مذهب)( متوفای 516 ه ق ) در شرح حدیث بالا می فرماید:
متن عربی: و فی الحدیث دلیل علی ان الامور الناس فی معاملة بعضهم بعضا انما تجری علی الظاهر من احوالهم دون باطنها
تـرجـمـه: این حدیث دلیل بر آن است که مردم در زندگی و معامله با یکدیگر باید بر ظاهر احوالشان حکم جاری کنند نه بر باطن آنها
مـنـبـع: شرح السنة ، بغوی، ج 1،ص 70
7- زاهـر بـن احـمـد سـرخـسى ( شافعی مذهب) (متوفاى 389):
از دوستان نزديك ابوالحسن اشعرى نقل مىكند كه اشعرى، هنگام وفاتش به من دستور داد كه تمام اصحاب و پيروان او را كه جمع كردم، به آنان گفت:
مـتن عربی: اشْهَدُوا عَلَىَّ أنَّنِى لا أُكَّفِرُ أحدا من أهل القِبْلَة بِذَنْبٍ، لأنّى رأيتُهُم كُلَّهُم يُشيرُون إلى مَعْبُودٍ واحدٍ والإسلامُ يَشْمُلُهم ويَعُمُّهُم
تـرجـمـه: گواه باشيد كه هيچيك از اهل قبله را به خاطر گناهى كه از وى سر مىزند تكفير نمىكنم؛ زيرا همه آنان به خداى واحد عقيده دارند و اسلام بر همه آنان صدق مىكند
مـنـبـع: اليواقيت والجواهر، ص 58
8- شـيـخ الاسـلام سُـبْكى (شافعی مذهب) (متوفاى 756)، از علماى پرآوازه ی اهل سنّت مىگويد:
مـتن عربی: إنَّ الإقدامَ عَلى تكفيرِ الموءمنين عُسَرٌ جِدّا، وَكُلُّ من كان فى قَلبِه إيمانٌ يَسْتَعْظِم القولُ بِتَكْفير أهلِ الأهواء والبِدَعِ، مع قولهم لا إله إلّا اللّهُ، محمدٌ رسولُ اللّه، فَإنَّ التكفير أمرٌ هائلٌ عظيمُ الخَطَر
تـرجـمـه: اقدام بر تكفير مؤمن جدا سخت است و هر انسان با ايمانى، تكفير صاحبان هوا و اهل بدعت را كه شهادتين مىگويند كار بسيار دشوارى مىداند زيرا تكفير كار خيلى سخت و پر خطر مىباشد.
مـنـبـع: اليواقيت والجواهر، ص 58
9- قــاضــى عـضـد الـديـن ايجـى ( شافعی مذهب) (متوفاى 756)، مىنويسد:
مـتن عربی: جمهور المتكلمين والفقهاء على أنّه لا يكفّر أحد من أهل القبلة ... لم يبحث النبى عن اعتقاد من حكم بإسلامه فيها ولا الصحابة ولاالتابعون، فعلم أنّ الخطأ فيها ليس قادحا فى حقيقة الإسلام
تـرجـمـه: عموم متكلمان و فقيهان بر اين عقيده هستند كه هيچ يك از اهل قبله را نمىشود تكفير كرد ... پيامبر گرامى هرگز از اعتقادات كسى كه مسلمان مىشد سؤال نفرمود و سيره صحابه نيز چنين بود، بنا بر اين خطا و اشتباه عقيدتى يك مسلمان به حقيقت اسلام او ضرر نمىرساند.
مـنـبـع: المواقف، ج 3، ص 560 و شرح مواقف، ج 8، ص 339.
10- تَــفــتــازانـى (شافعی مذهب) (متوفاى 791)، مىگويد:
مـتن عربی: إن مخالف الحق مِن أهل القبلة ليس بكافر ما لم يخالف ما هو من ضروريات الدين كحدوث العالم وحشر الأجساد، واستدل بقوله: إن النبى ومن بعده لم يكونوا يفتّشون عن العقائد وينبهون على ماهو الحق؛
تـرجـمـه: نمىشود اهل قبلهاى را كه مخالف حق باشد، كافر دانست، مگر اين كه ضروريات دين (همانند: حدوث عالم و قيامت وحشر موجودات) را انكار نمايد. زيرا پيامبر گرامى (صلىاللهعليهوآله) و صحابه بعد از آن حضرت، از عقايد مردم تفتيش نمىكردند و آنچه را كه به ظاهر حق بود، از مردم مىپذيرفتند.
مـنـبـع: شرح المقاصد، ج 5، ص 227 و البحر الرائق از ابن نجيم، ج 1، ج 612.
در مورد اینکه تفتازانی حنفی است یا شافعی، میان علما اختلاف است
از جمله کسانی که به شافعی بودن ایشان نظر دارند می توان به موارد زیر اشاره نمود
1- جلال الدین سیوطی 2- حسن جلبی 3- کفوی 4- صاحب کشف الظنون
مـنـبـع: لکنوی، ابوالحسنات محمدبنعبدالحی، الفوائد البهیة فی تراجم الحنفیة، تصحیح: محمد النعمانی، دارالمعرفة، بیروت، بیتا، ص 134 ـ 136 .
11- ابـــن حـــزم (شافعی مذهب) (متوفاى 456) از علماى بزرگ اهل سنّت مىگويد:
مـتن عربی: وَذَهَبتْ طائفة إلى أنّهُ لا يُكَفَّرُ وَلا يُفَسَّقُ مُسْلِمٌ بقولٍ قالَهُ فى اعتقادٍ، أو فُتْيا، وإنَّ كُلَّ مَنْ اجتَهَدَ فِى شئٍ مِن ذلك فَدانَ بِما رَأى أَنَّهُ الحقّ فَإنَّهُ مَأجورٌ عَلى كُلِّ حالٍ، إن أصابَ فَأجران، وإنْ أخْطَأَ فَأجرٌ واحدٌ.
قال: وهذا قَولُ ابن أبى لَيْلى و أبى حَنيفة و الشافِعى و سُفْيان الثَورِى و داود بن على وَ هُوَ قَولُ كُلُّ مَنْ عَرَفْنا له قولًا فى هذه المَسْأَلة مِنَ الصَحابَة (رضى اللّه عنهم) لا نَعْلَمُ مِنهم خِلافا فى ذلكَ أصْلًا
تـرجـمـه: نظر عدّهاى از علما اين است كه يك مسلمان بهخاطر اعتقاد باطل و يا فتواى نادرست نبايد تكفير و يا حكم به فسق او شود؛ زيرا هر عالمى در اثر اجتهاد به يك نظريهاى برسد و او را حق بداند، در هر حال مأجور است، اگر اجتهادش درست باشد دو پاداش و اگر خطا باشد يك پاداش به وى خواهند داد.
اين سخن كه گفتيم، نظريه بزرگانى همانند: ابن أبى لَيْلى و أبى حَنيفة و الشافِعى و سُفْيان الثَورِى و داود بن على است و همچنين نظريه آن دسته از صحابه كه در اين زمينه سخن گفتهاند همين است و اختلافى نيست.
مـنـبـع: الفصل، ج 3، ص 247، باب من يكفر ولا يكفر. (در بعضی چاپها در ص 291 آمده است)
دیدگاه علماء مذهب حـنـفـی(درمورد تکفیر مسلمانان):
1- علي بن سلطان محمد القاري (حنفی مذهب):
در کتاب « مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، باب کتاب الایمان، مسائله ی 13 » حدیثی را از صحیح بخاری با مضمون زیر نقل می کنند:
بخارى در صحيح خود از أنَس بن مالك از رسول خدا (صل) نقل مىكند كه فرمود:
مـتن عربی: مَنْ صَلَّى صَلَاتَنَا، وَاسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا، وَأَكَلَ ذَبِيحَتَنَا، فَذَلِكَ الْمُسْلِمُ الَّذِى لَهُ ذِمَّة اللَّهِ وَذِمَّة رَسُولِهِ، فَلَا تُخْفِرُوا اللَّهَ فِى ذِمَّتِهِ
تـرجـمـه: كسى كه مانند ما نماز بخواند و به طرف قبله بايستد و از گوشت ذبح شده ما بخورد پس او مسلمان است و در پناه خدا و رسول است ، عهد خدا را درباره او نشكنيد.
مـنـبـع: صحيح بخارى، ج 1، ص 102، ح 391، كتاب الصلاة، باب فضل استقبال القبلة
وهمچنین در کتاب « شرح فقه اكبر از امام اعظم ابو حنيفه(رض)» نقل كرده است، که: امام ابوحنیفه می فرماید:
مــتـن: «لا نكفّر أحداً من اهل القبلة»، آنگاه افزوده است: «اين عقيده اكثر فقهاست».
مـنـبـع: شرح فقه اكبر، ص189 ، نوشته ی علي بن سلطان محمد القاري
ای پیامبر، نگاه کن و ببین که چگونه ، بزرگانِ فرقه ی ضاله ی وهابیت ، حکم به قتل و کشتار کسانی داده اند که ، نماز می خوانند ، به حج می روند ، طرف قبله می ايستند و اهل روزه و زکات هستند.
2- ابـن عـابـديـن (فقیه و پیشوای حنفیان شام )(متوفاى 1252)، از علماى بزرگ حنفى مىگويد:
مـتن عربی: اتّفق الأئمّة على تضليل أهل البدع أجمع وتخطئتهم، وسَبُّ أحَدٍ من الصحابَة وَبُغضُهُ لا يكون كُفْرا، لكن يُضَلَّل تـرجـمـه: همه پيشوايان دينى در گمراهى اهل بدعت اتفاق نظر دارند؛ ولى ناسزا گفتن به صحابه و دشمنى آنان
موجب كفر نيست بلكه نشانه گمراهى است.
مـنـبـع: حاشيه رد المحتار، ج 4، ص 422.
3- امام أبو حنيفة و امام الشافعى و قبول کردن شهادت اهل بدعت :
ابن تيمية تئوريسين وهّابيّت، متوفاى 728، مىگويد از امام أبو حنيفة و امام الشافعى نقل می کند که :
مـتن عربی: كان أبو حنيفة والشافعى وغيرهما يقبلون شهادة أهل الأهواء إلّا الخطّابيّة ويصحّحون الصلاة خلفهم ...
تـرجـمـه: ابوحنيفه، شافعى وديگران، شهادت اهل بدعت، جز خطّابّيه را قبول کرده و إقتداء به نماز آنان را صحيح مىدانند
مـنـبـع: مجموع فتاوى ابن تيميّه، ج 4، ص 209، (ج 15، ص 207) فتاواى الألبانى، ص 292.
ای خوش انصاف، وقتی به اعتراف خودت، امام أبوحنیفه و امام شافعی(رضی الله عنهما)، شهادت اهل بدعت را قبول کرده و نماز خواندن پشت سرآنها را بلامانع می دانند، چرا تو حکم به تکفیر آنها می دهی؟
دیدگاه علماء مذهب حـنـبـلـی(درمورد تکفیر مسلمانان):
1- سـلیـمان بن عبدالوهاب (که حنبلی مذهب و برادر محمدبن عبدالوهاب است) در کتاب (الصواعق الالهیه) چنین نقل می کند:
مـتن عربی: عبد الله بن عمر بن الخطاب قال:سمعتُ رسول الله (ص) يَقولُ: بُـنِيَ الإِسلامُ على خمسٍ: شهادة أن لا إله إلا الله ،وأن محمدا عبده ورسوله وإقام الصلاة ، وإيتاء الزكاة ، وحج البيت ، وصوم رمضان ، رواه البخاري ومسلم .
تـرجـمـه: عبدالله بن عمربن خطاب ،نقل می کند: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمودند: اسلام بر پبج پایه استوار است:
1- شهادت به یگانگی باری تعالی 2- شهادت به اینکه حضرت ختمی مرتبت(ص) بنده و رسول الهی است
3- نماز خواندن و زکات دادن 4- حج رفتن 5- روزه گرفتن.
و در ادامه می فرماید : این روایت را جناب بخاری و مسلم نیز نقل کرده اند
مـنـبـع: الصواعق الالهیه ، ص 56
ونیز جناب سـلیـمان بن عبدالوهاب (حنبلی مذهب) در کتاب (الصواعق الالهیه) از صحیح بخاری چنین نقل می کند:
مـتن عربی: أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. فَإِذَا قَالُوهَا وَصَلَّوْا صَلَاتَنَا، وَاسْتَقْبَلُوا قِبْلَتَنَا، وَذَبَحُوا ذَبِيحَتَنَا، فَقَدْ حَرُمَتْ عَلَيْنَا دِمَاوءُهُمْ وَأَمْوَالُهُمْ إِلَّا بِحَقِّهَا، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ؛
تـرجـمـه: مأمور به جنگيدن با مردم هستم تا لا اله إلّا اللّه بگويند، هرگاه آن را بر زبان جارى كردند و مانند ما نماز خواندند و رو به قبله ايستادند و حيوانات را مانند ما ذبح كردند، خون و اموال آنان بر ما حرام مىشود مگر حق خدا كه حسابشان بر اوست.
مـنـبـع: (الصواعق الالهیه ، ص 56) و نیز (صحيح بخارى، ج 1، ص 102، ح 392، كتاب الصلاة، باب فضل استقبال القبله)
2- امام احمد حنبل می گوید:
مـتـن: واجب کردن یا حرام کردن کاری، پاداش یا کیفر دادن و کافر و فاسق شمردن، همه از شئون خدا و رسول است و هیج کس در این بحث، حق صدور حکم ندارد. مردم فقط وظیفه دارند چیزهایی که خدا و رسول واجب نموده اند، واجب بدانند و آنچه حرام شمرده اند، حرام بدانند، و هرچه خدا و رسول او فرموده اند، تصدیق نمایند.
مـنـبـع: مجموع الفتاوی، ج 5، ص 544
* جناب سید محمدبن علوی مالکی، این مطلب را در کتاب« التحذیر من المجازفه بالتکفیر» آورده و بلافاصله مطلبی از جناب طحاوی آورده، که مجموع همه ی این مطالب، یک جمله است: نباید اهل قبله را تکفیر کرد و عقاید پنهان آنها مربوط به خداست، و ما مأمور به ظواهر هستیم، و در ظاهر هم هیچ یک از مسلمین، شریکی برای خداوند، قائل نیستند.
دیدگاه علماء مذهب مـالـکی(درمورد تکفیر مسلمانان):
1- سید محمدبن علوی مالکی حسنی در کتاب « مفاهیم یجب أن تصحح، باب اول» از بخاری و مسلم چنین نقل می کند:
مـسلـم در صـحيـح خود از اسامة بن زيد نقل مىكند كه گفت:
پيامبر اكرم (ص) ما را به جنگ قبيلهاى فرستاد، هنگام صبح در ميان قبيله حُرَمة از جُهَينه بوديم، مردى از افراد قبيله را تعقيب كردم، گفت: «لا اله إلّا اللّه»، با نيزه او را از پا درآوردم، احساس كردم كار بدى كردهام، لذا به پيامبر خبر دادم.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: أَقَالَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَقَتَلْتَهُ
آيا كسى را كه لا اله إلّا اللّه گفت، كشتى؟ عرض كردم: آری
إِنَّمَا قَالَهَا خَوْفًا مِنَ السِّلَاحِ؛!
او براى حفظ جان و ترس از اسلحه آن را گفت.
حضرت فرمود: أَفَلَا شَقَقْتَ عَنْ قَلْبِهِ حَتَّى تَعْلَمَ أَقَالَهَا أَمْ لَا. فَمَازَالَ يُكَرِّرُهَا عَلَىَّ حَتَّى تَمَنَّيْتُ أَنِّى أَسْلَمْتُ يَوْمَئِذٍ؛
مگر تو قلبش را شكافتى تا بدانى كه راست مىگويد يا خير؟ پيامبر اين سخن را مُدام تكرار مىكرد و من آرزو كردم كه اى كاش امروز مسلمان مىشدم.
مـنـبـع: (صحيح مسلم، ج 1، ص 67، ح 180، كتاب الإيمان، ب 40، باب تَحْرِيمِ قَتْلِ الْكَافِرِ بَعْدَ أَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه)
در روايت ديگرى نقل مىكند كه:
اسامة بن زيد يكى از مشركان را پس از آن كه «لا اله إلّا اللّه» گفت به قتل رساند، وقتى به پيامبر گرامى (ص) قضيه را خبر دادند، حضرت اسامه را احضار نمود و به او فرمود: چرا وى را كشتى؟ پاسخ داد:
يَا رَسُولَ اللَّهَ أَوْجَعَ فِى الْمُسْلِمِينَ وَقَتَلَ فُلَانًا وَفُلَانًا- وَسَمَّى لَهُ نَفَرًا- وَإِنِّى حَمَلْتُ عَلَيْهِ فَلَمَّا رَأَى السَّيْفَ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ؛
يارسول اللّه، قلب مسلمانان را بهدرد آورد، تعدادى از مسلمانان را كشت، هنگامى كه خواستم وى را به قتل رسانم، چشمش كه به شمشير افتاد، «لا اله إلّا اللّه» گفت. پيامبر اكرم (ص) فرمود: با اين حال وى را كشتى؟ پاسخ داد: آرى
حضرت چندين بار فرمود: فَكَيْفَ تَصْنَعُ بِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِذَا جَاءَتْ يَوْمَ الْقِيَامَة
فرداى قيامت با كلمه «لا اله إلّا اللّه» چه خواهى كرد؟ عرضه داشت: يا رسول اللّه برايم طلب مغفرت كن.
مـنـبـع: صحيح مسلم، ج 1، ص 68، ح 181، كتاب الإيمان، باب تَحْرِيمِ قَتْلِ الْكَافِرِ بَعْدَ أَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ.
امام نَــوَوى ( متوفای 676ه ق ) در شرح حدیث بالا می فرماید:
مـتن عربی: و معناه انّک انّما کلّفت بالعمل بالضاهر وما ینطق به اللسان،وامّا القلب فلیس لک طریق الی معرفة ما فیه، فانکرعلیه امتناعه من العمل بماظهر باللسان
تـرجـمـه: معنای حدیث آن است که انسان مکلف به عمل ظاهر و آنچه که از زبان فرد خارج می شود، می باشد و کسی آگاه از آنجه که در قلب انسان است نیست، ولذا پیامبر اکرم (ص) به جهت امتناع اسامه از عمل به ظاهر کلام انسان ، او را انکار کرده است .
مـنـبـع: شرح نــووی بر صحیح مسلم، ج 2 ، ص 104
* قابل ذکر است که امام نَــوَوى ، شافعی مذهب هستند، نظر ایشان صرفاً برای تایید مطلب سید محمدبن
علوی مالکی( که مالکی مذهب است) آورده شده است.
علمای دیگری نیز احادیثی مبنی بر صحت حکم کردن به ظواهر آورده اند،برای اینکه اطاله ی کلام نشود، فقط به ذکر اسامی و منابع اکتفاء می شود:
جناب شـاطـبی در الموافقات ، ج2 ، ص 271ـ272
جـنـاب ذهـبـی در سیر اعلام النبلاء ، ج11،ص 542، ترجمه ی علی بن اسماعیل اشعری
* توضیحی در مورد جناب محمدبن علوی مالکی و کتاب ایشان:
بعد از اینکه جناب علوی مالکی کتاب « مفاهیم یجب أن تصحح» را نوشتند، وهابیون خیز عجیبی بر علیه او برداشته و طبق عادت همیشگی حکم به تکفیر ایشان داده و کتاب هایی بر علیه ایشان نوشتند، لذا ما نیز برای دفاع از ایشان،تقریظ ها و تأییدهایی که علمای منصف ما، بر کتاب ایشان نوشته اند را جمع آوری نموده و خدمت شما عرضه می داریم.
ذکر اسامي علمایی که با محمدبن علوی در اين کتاب هم عقيده هستند،عبارتست از:
1- حسنين محمد مخلوف « مفتي سابق مصر، و عضو هيأت بزرگان علماي ازهر، و عضو مرکز رابطة العالم الاسلامي»
او بر کتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» تقريظي نوشته و مطالب آن را صحيح دانسته است.
او در ابتداي آن مينويسد:
مـتن عربی: فقد اشتمل هذا الکتاب العظيم للعلامة المحقق الجليل، فضيلة الاستاذ السيد محمد علوي المالکي، علي مباحث هامة مفيدة و موضوعات جليلة عديدة، تنفع المسلمين في هذه الازمان التي يحتاجون فيها إلي الوقوف علي المعلومات الهامة و الأحکام العامة لخدمة الاسلام و تحقيق العقائد الدينية...
تـرجـمـه: اين کتاب مهم، براي علامه محقق جليل، صاحب فضيلت استاد سيد محمد علوي مالکي مشتمل بر مباحث مهم، مفيد و موضوعات خوب متعددي است که ميتواند در اين زمان به مسلماناني که به دنبال اطلاع از معلومات مهم و احکام عمومي به جهت خدمت اسلام و تحقيق عقايد ديني هستند را نفع رساند...
مـنـبـع: مفاهيم يجب ان تصحح، ص 11، المکتبة العصرية، بيروت، 1429 هـ.
بعد از آنکه حسنين محمد مخلوف بر اين کتاب تقريظ نوشت و علما از آن آگاه شدند تقريظ او را تأييد کرده و با او موافقت نموده و در نامهاي گفتار او را تصديق کردند که از جمله آنها اين افرادند:
الف) دکتر طبيب نجّار، رئيس سابق دانشگاه الأزهر.
ب) فقيه شيخ محمدبن احمد بن حسن خزرجي، وزير عدل و شؤون اسلامي و اوقاف مصر.
ج) دکتر ابوالوفاء تفتازاني، وکيل دانشگاه قاهره.
د) شيخ محمد بن عبدالرحمان آل الشيخ ابوبکر بن سالم، مفتي جمهوري اسلامي جزيرههاي قمر.
ه) سيد علي بن عبدالرحمان هاشمي حسني، مشاور رئيس دولت امارات متحده عربي.
و) شيخ امام موسي ضيف الله، عضو رابطة العالم الاسلامي.
2- شيخ محمد خزرجي: «وزير عدل و شؤون اسلامي و اوقاف در دولت امارات متحده عربي»
در تقريظ خود بر کتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مينويسد:
مـتن عربی: ففي کتابه وضع الأمور في مجاريها و حاد عن الشطط في مراميها، و جنّبها الإفراط و التفريط و صحّح الأوهام و التخليط، و بذل النصيحة لإخوانه المسلمين بالأدلة القاطعة و البراهين ليسلکوا مسالک السلف و يقلدوا اهل الفضل من الخلف.
تـرجـمـه: او در کتابش امور را در مجاري آن قرار داده و در نسبتها از انحراف کناره گزيده و از افراط و تفريط اجتناب کرده و موضوعات خيالي و افکار التقاطي را تصحيح نموده است، و نهايت خيرخواهي خود را براي برادران مسلمان خود با ادله قاطع و برهانها به کار گرفته تا راه سلف را بپيمايد و از اهل فضل علماي شايسته امروزه پيروي نمايند.
مـنـبـع: مفاهيم يجب ان تصحح، ص 15.
3- شيخ محمد طيب نجار: «رئيس مرکز سنت و سيره و رئيس سابق دانشگاه الازهر»
در تقريظ خود بر کتاب «مفاهيم يجب ان تصحح» مينويسد:
مـتن عربی: فهو بحق بيان واضح لبعض المفاهيم التي آمن بها بعض الناس و ظنّوا انّ انکارها باطل من القول و الزور.
تـرجـمـه: اين کتاب به حق بيان واضحي است براي برخي از مفاهيمي که برخي از مردم به آن ايمان آورده و گمان کردهاند که انکار آن از گفتارهاي باطل ميباشد.
مـنـبـع: مفاهيم يجب ان تصحح، ص 16 ـ 17.
برای جلوگیری از اطاله ی کلام، اسامی علمای دیکری که در راستای تایید این کتاب، تقریظاتی نوشته اند را فهرست وار نوشته و از بیان سخنان آنان خودداری می کنم :
4- سيد عبدالله کنون حسني: «رئيس رابطه علماي مغرب و عضو رابطة العالم الاسلامي در مکه»
مـنـبـع: مفاهيم يجب ان تصحح، ص 20
5- دکتر حسيني عبدالمجيد هاشم: «وکيل دانشگاه الأزهر مصر و مدير مسئول مجمع بحوث اسلامي»
مـنـبـع: مفاهيم يجب ان تصحح، ص 23
6- دکتر رؤوف شبلي: «وکيل دانشگاه الأزهر مصر»
مـنـبـع: مفاهيم يجب ان تصحح، ص 25
* ادامه ی اسامی را که حدود 20 نفر دیگر می شوند، رجوع کنید به کتاب «مفاهیم یجب أن تصحح»
بـيـانـيـه هـيـأت كبـار عـلماء در محكوميت تكفير
وهّابيّت پس از طى بيش از 270 سال حكومت و تكفير و كشتار مسلمانان بىگناه به اتهامات واهى، خود گرفتار دام همان تكفيرى شد كه در مسير مسلمانان پهن كرده بود، لذا
هيئت «كبار العلماء» در جلسه چهل و نهم كه در طائف و تاريخ 2/ 4/ 1419 هجرى قمرى تشكيل شد، حوادثى را كه در كشورهاى اسلامى و غير آن، از تكفير و انفجارها و امور ناشى از آن، از خونريزىها و نابود كردن مؤسّسات مختلف اتفاق افتاده، مورد بررسى قرار داد و نظر به اهميّت اين موضوع و پىآمدهاى آن، اعمّ از كشتن بىگناهان و نابود كردن اموال و ايجاد رعب و وحشت در مردم و ايجاد ناامنى و تزلزل و بىثباتى در جامعه، مجلس تصميم گرفت حكم اين موضوع را طىّ بيانيهاى به عنوان خيرخواهى و اداى تكليف و رفع هرگونه اشتباه از كسانى كه گرفتار اشتباه در مفاهيم اسلامى شدهاند، روشن سازد.
به همين دليل نكات زير را يادآور مىشود و از خداوند توفيق مىطلبد:
مـتن عربی:
أوّلًا: التكفير حكم شرعى، مردّه إلى اللّه ورسوله، فكما أنّ التحليل والتحريم والإيجاب، إلى اللّه ورسوله، فكذلك التكفير، وليس كلّ ما وصف بالكفر من قول أو فعل، يكون كفرا أكبر، مخرجا عن الملّة.
ولمّا كان مردّ حكم التكفير إلى اللّه ورسوله لم يجز أن نكفّر إلّا من دلّ الكتاب والسنّة على كفره دلالة واضحة، فلا يكفى فى ذلك مجرّد الشبهة والظنّ، لِما يترتب على ذلك من الأحكام الخطيرة، وإذا كانت الحدود تدرأ بالشبهات، مع أنّ ما يترتّب عليها أقلّ ممّا يترتّب على التكفير، فالتكفير أولى أن يدرأ بالشبهات؛ ولذلك حذّر النبى من الحكم بالتكفير على شخص ليس بكافر، فقال: «أيّما امرىء قال لأخيه: يا كافر، فقد باء بها أحدهما، إن كان كما قال وإلّا رجعت عليه»
تـرجـمـه: اول اینکه : تكفير يك حكم شرعى است بايد معيارش از سوى خدا و رسول او تعيين گردد، همان گونه كه حلال و حرام و واجب، بايد از سوى خدا باشد.
همچنين در برخى از موارد در كتاب و سنّت كلمه كفر در گفتار و رفتار آدمى اطلاق شده به معنى «كفر اكبر» كه سبب خروج از دين اسلام مىشود، نيست.
از آن جايى كه بايد حكم به كفر از سوى خدا و رسولش باشد، جايز نيست كسى را تكفير كنيم مگر اين كه دليل روشنى از كتاب سنّت بر كفر او گواهى دهد و هرگز با گمان و احتمال نمىشود كفر كسى را ثابت كنيم، زيرا احكام سنگينى بر اين حكم تكفير مترتب مىشود.
وقتى كه ما معتقديم طبق قاعده «الحدود تدرء بالشبهات» با وجود شبهه، حكم حدود مرتفع مىشود، مسلّم مسأله «تكفير» به خاطر آثار مهمّى كه دارد از حدود مهمتر است و لذا پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآله) همگان را از تكفير كسى كه واقعا كافر نيست، برحذر داشت و فرمود:
هركس به برادر مسلمانش بگويد: اى كافر! اگر راست بگويد، طرف مقابل گرفتار عذاب الهى مىشود و اگر دروغ بگويد، عذاب به خودش باز مىگردد.
مـتن عربی: وقد يرد فى الكتاب والسنّة ما يفهم منه أنّ هذا القول أو العمل أو الاعتقاد كفر، ولا يكفّر من اتصف به، لوجود مانع يمنع من كفره، وهذا الحكم كغيره من الأحكام التى لاتتمّ إلّا بوجود أسبابها وشروطها، وانتفاء موانعها كما فى الارث، سببه القرابة- مثلًا- وقد لا يرث بها لوجود مانع كاختلاف الدين، وهكذا الكفر يكره عليه المؤمن فلا يكفّر به.
وقد ينطق المسلم بكلمة الكفر لغلبة فرح أو غضب أو نحوهما فلا يكفّر بها لعدم القصد، كما فى قصّة الذى قال: «اللّهمّ أنت عبدى وأنا ربّك» أخطأ من شدّة الفرح.
تـرجـمـه: گاه در كتاب و سنّت تعبيرى ديده مىشود كه فلان سخن يا عمل يا اعتقاد موجب كفر است، در حالیكه موانعی وجود دارد كه جلو كفر او را مىگيرد و اين حكم همانند احكام ديگرى است كه بدون تحقق اسباب و شرايط و نفى موانع، حاصل نمىگيرد، مانند ارث كه اختلاف در دين مانع ارث (فرزند كافر از پدر مسلمان) مىشود.
همچنين، گاه يك مسلمان را مجبور به اداى كلمات كفرآميز مىكنند در حالى كه سبب كفر او نمىشود و نيز گاهى انسان سخن كفرآميزى بر اثر شدّت خوشحالى يا غضب و مانند آن مىگويد و اين موجب كفر او نمىشود چون قصدى نداشته، مثل اين كه كسى از شدّت خوشحالى مىگويد: «خداوندا تو بنده منى و من پروردگار توأم!».
مـتن عربی: والتسرّع فى التكفير يترتّب عليه أمور خطيرة من استحلال الدم والمال، ومنع التوارث وفسخ النكاح، وغيرها ممّا يترتّب على الردّة، فكيف يسوغ للمؤمن أن يُقدِم عليه لأدنى شبهة... وجملة القول أنّ التسرّع فى التكفير له خطره العظيم؛ لقول اللّه عزّ وجلّ: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبّىَ الْفَوَ حِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَابَطَنَ وَالإْثْمَ وَ الْبَغْىَ بِغَيْرِ الْحَقّ وَأَن تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزّلْ بِهِ سُلْطَ- نًا وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»
تـرجـمـه: آثار خطرناكى بر شتاب در تكفير مترتّب مىشود از جمله مباح شمردن خون و مال آن شخص و جلوگيرى از ارث او و جدايى از همسرش و غير اينها كه از آثار ارتداد است، بنابراين چگونه جايز است مسلمان به كمترين شبههاى چنين نسبتى به كسى بدهد (و اين همه مسئوليّت را بپذيرد؟).
حاصل اين كه: شتاب در تكفير خطرات عظيمى دارد زيرا خداوند متعال مىفرمايد: بگو: خداوند، تنها اعمال زشت را، چه آشكار باشد چه پنهان، حرام كرده است و (همچنين) گناه و ستم بناحق را و اينكه چيزى را كه خداوند دليلى براى آن نازل نكرده، شريك او قرار دهيد و به خدا مطلبى نسبت دهيد كه نمىدانيد.
طبق اين آيه هرگونه كار زشت و ظلم و شرك و نسبت ناروا و سخن بىدليل نسبت به خداوند حرام شمرده است
مـتن عربی:
ثانیا: ما نَجَم من هذا الاعتقاد الخاطىء من استباحة الدماء وانتهاك الأعراض، وسلب الأموال الخاصّة والعامّة، و تفجير المساكن والمركبات، وتخريب المنشآت، فهذه الأعمال وأمثالها محرّمة شرعا باجماع المسلمين؛ لما فی ذلك من هتك لحرمة الأنفس المعصومة، وهتك لحرمة الأموال، وهتك لحرمات الأمن والاستقرار، وحياة الناس الآمنين المطمئنين فى مساكنهم ومعايشهم، وغدوهم ورواحهم، وهتك للمصالح العامّة الّتى لا غنى للناس فى حياتهم عنها.
تـرجـمـه: دوم اینکه : آنچه از اين عقيده باطل (نسبت شرك به مسلمين) حاصل شده، يعنى خونها را مباح شمردن و عِرْض و آبروى مردم را بردن و اموال آنها را غارت كردن و منفجر ساختن خانهها و وسايل نقليّه و مراكز ادارى و تجارى، اين اعمال و مانند آن به اجماع همه مسلمين حرام و گناه است، زيرا سبب هتك حرمت نفوس و اموال است و امنيّت و آرامش زندگى مردمى را كه در خانهها و مراكز كار صبح و شام رفت و آمد دارند از بين مىبرد و مصالح عمومى جامعه را كه بدون آن نمىتوانند زندگى كنند، برباد مىدهد.
مـتن عربی: وقد حفظ الإسلام للمسلمين أموالهم وأعراضهم وأبدانهم، وحرّم انتهاكها، وشدّد فى ذلك، وكان من آخر ما بلغ به النبى أمّته فقال فى خطبة حجّة الوداع: «إنّ دماءكم وأموالكم وأعراضكم عليكم حرام كحرمة يومكم هذا فى شهركم هذا، فى بلدكم هذا». ثمّ قال: «ألا هل بلغت؟ اللّهمّ فاشهد». متفق عليه. وقال: «كلّ المسلم على المسلم حرام دمه وماله وعرضه» وقال عليه الصلاة والسلام: «اتّقوا الظلم فإنّ الظلم ظلمات يوم القيامة»
تـرجـمـه: اين در حالى است كه إسلام، اموال، اعراض و نفوس مسلمين را محترم شمرده و به هيچ كس اجازه تجاوز به حريم آنها نمىدهد و از آخرين امورى كه پيغمبر اكرم (صلىاللهعليهوآله) در خطبه حجّة الوداع به همه مسلمانان ابلاغ كرد اين بود كه فرمود: خونها و اموال و اعراض شما بر يكديگر محترم است مانند احترام امروز (روز عيد قربان) و احترام اين ماه (حرام) و احترام اين سرزمين مقدّس (مكّه)؛ سپس (براى تأكيد) فرمود: خداوندا گواه باش (من آنچه را بايد بگويم) گفتم. اين حديث مورد اتّفاق همه محدّثان است.
و نيز فرمود: تمام هستى مسلمان بر مسلمان حرام است، خونش، مالش و ناموس و عرضش و نيز فرمود: از ظلم بپرهيزيد كه ظلم در قيامت ظلمات است.
مـتن عربی: وقد توعّد اللّه سبحانه من قتل نفسا معصومة بأشدّ الوعيد،
فقال الله فى حقّ المؤمن: «وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا»
وقال الله فى حقّ الكافر الذى له ذمّة، فى حكم قتل الخطأ: «إِلَّاآ أَن يَصَّدَّقُوا فَإِن كَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوّ لَّكُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِيرُ رَقَبَة مُّؤْمِنَة»
فإذا كان الكافر الذى له أمان إذا قتل خطأ، فعليه الدية والكفّارة، فكيف إذا قتل عمدا، فان الجريمة تكون أعظم، والإثم يكون أكبر. وقد صحّ عن رسول اللّه أنّه قال: «من قتل معاهدا لم يرح رائحة الجنة».
تـرجـمـه: و نيز خداوند سجان، كسى را كه خون بىگناهى را بريزد به اشدّ مجازات تهديد كرده
و فرمود: «هركس فرد باايمانى را عمدا به قتل برساند، مجازاتش دوزخ است و براى هميشه در آن خواهد ماند و خداوند او را مورد غضب و لعن خود قرار خواهد داد و مجازات عظيمى براى او فراهم ساخته است»
و نيز درباره قتل سهوى كافرى كه در امان مسلمين زندگى مىكند، فرموده «بايد ديه و كفّاره بدهيد»
با اين حال قتل عمدی او چه حكمى خواهد داشت. به يقين جرم او عظيمتر و گناه آن سنگينتر خواهد بود.
در حديث صحيح از پيغمبر اكرم (ص) آمده است كسى كه غير مسلمانى را كه با مسلمين پيمان دارد به قتل برساند، هرگز بوى بهشت را نخواهد شنيد.
مـتن عربی:
ثالثا: إنّ المجلس اذ يبين حكم تكفير الناس بغير برهان من كتاب اللّه وسنّة رسوله وخطورة اطلاق ذلك، لما يترتّب عليه من شرور وآثام، فإنّه يعلن للعالم أنّ الإسلام برىء من هذا المعتقد الخاطىء، وأنّ ما يجرى فى بعض البلدان من سفك الدماء البريئة، وتفجير المساكن والمركبات والمرافق العامّة وخاصّة، وتخريب المنشآت هو عمل إجرامى، والإسلام برىء منه.
تـرجـمـه: سوم اینکه : اين مجلس با توجّه به حكمى كه در بالا نسبت به تكفير مردم بدون دليل از كتاب و سنّت صادر كرده و اهميّت آن را به سبب آثار شوم و گناهانى كه بر آن مترتّب مىشود، بيان داشته به تمام مردم جهان اعلام مىكند كه اسلام از اين گونه عقيدههاى باطل بيزار است و آنچه در بعضى از كشورها از ريختن خون بىگناهان و منفجر ساختن مساكن و وسايط نقليه و مراكز عمومى و خصوصى و تخريب كارگاهها و مانند آن صورت مىگيرد، عملى جنايت كارانه مىداند كه اسلام از آن بيزار است.
مـتن عربی: وهكذا كلّ مسلم يؤمن باللّه واليوم الآخر برىء منه، وإنّما هو تصرّف من صاحب فكر منحرف، وعقيدة ضالّة، فهو يحمل إثمه وجرمه، فلا يحتسب عمله على الإسلام، ولا على المسلمين المهتدين بهدى الإسلام، المعتصمين بالكتاب والسنّة، المستمسكين بحبل اللّه المتين، وانّما هو محض إفساد وإجرام تأباه الشريعة والفطرة؛ ولهذا جاءت نصوص الشريعة قاطعة بتحريمه، محذّرة من مصاحبة أهله.
تـرجـمـه: همچنين هر مسلمانى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد از اين اعمال (تكفير و تفجير) بيزار مىباشد و اين كارها تنها كار كسانى است كه داراى افكار منحرف و گمراهند و گناه و جرم آن به گردن آنهاست و هرگز نبايد به حساب اسلام و مسلمانانى كه به هدايت اسلام هدايت شدهاند و متمسّك به كتاب و سنّت و پيرو قرآن اند، گذارد. اين كارها فساد و جنايت بزرگى است كه شريعت اسلام و فطرت پاك انسانى آنها را نمىپذيرد. لذا روايات اسلامى به طور قاطعانه آن را تحريم كرده و از همنشينى با اين گونه افراد بازداشته است ...»
سپس در اين بيانيّه آيات و رواياتى را ذكر كرده كه نشان مىدهد اسلام دين محبّت و دوستى و تعاون در نيكى و تقوى و گفتگوى منطقى و حكيمانه و پرهيز از هرگونه خشونت و پرخاشگرى است، و در پايان بيانيه آمده است:
خداوند متعال را به اسماى حسنا و صفات والايش مىخوانيم كه گرفتارى را از مسلمانان برطرف نمايد و مسئولين كشورهاى اسلامى را به آن چه صلاح ملتها وكشورها است توفيق دهد، و بتوانند فساد و فسادگران را ريشهكن نمايند و خداوند آنان را در يارى دين خود و اعتلاى كلمه حق، نصرت دهد و كار مسلمانان را اصلاح نمايد و به وسيله آنان حق را يارى نمايد همانا خداوند ولى و توانا بر آن است، درود خداوند بر پيامبر ما محمد و آل او و اصحاب او باد
نـتـیـجـه : به نظر بنده ی حقیر، اگر بخواهیم مباحث این فصل (فصل تکفیر مسلمین) را در یک کلام خلاصه کنیم، خلاصه و بهترین کلام،کلامِ امام ابوالحسن اشعری می باشد که می فرماید:إنّ الإسلامَ يَجْمْعُ المسلمین ويَشْتَمِلُ عَلَيْهِم
یعنی: اسلام، همه ی مسلمانان (با تمام اختلافات و سلایق) را در بر گرفته و شامل می شود.
متن کامل کلام امام ابوالحسن اشعری:
* ابـو الـحــسـن اشـعـرى (متوفاى 324) ، مؤسس مذهـب اشاعره، مىنويسد:
مـتن عربی: اخْتَلَفَ المُسْلِمُون بَعْدَ نَبِيِّهِمْ (ص) فى أَشْياء ضَلَّلَ بَعْضُهُم بَعْضا، وبَرِىءَ بَعْضُهُم من بعضٍ فَصاروا فِرَقا مُتَبايِنِين وأحزابا مُتَشَتِّتِين إلّا أنّ الإسلامَ يَجْمْعُهُم ويَشْتَمِلُ عَلَيْهِم
تـرجـمـه: بعد از پيامبر گرامى (ص) ميان مسلمانان در بسيارى از امور اختلاف پديد آمد بهطورى كه برخى از آنان ديگرى را گمراه دانسته و از آنان تبرا جستند و با اين كه به فرقههاى مخالف و احزاب پراكنده منشعب شدند ولى اسلام همه را فرا مىگيرد و شامل مىشود.
مـنـبـع: مقالات الإسلاميّين، ج 1، ص 2.