شیخ محمد خیابانی:هدف قیام ما عظمت ایران است

علم طغیان

بعد از انعقاد قراردادهای شوم گلستان وترکمانچای قسمتهای زرخیزی از سرزمین گرامی ما از دست رفت و ارس آذربایجان را برید و دو پارچه کرد وخود در میان نشست ولی آنهایی که در آن طرف مرز باقی ماندند، هنوز هوای این طرف را در سرمی داشتند و رشته ارتباط کاملا قطع نشده بود . حکومت تزاری به آنها به چشم بیگانه نگاه می کرد و از ستم وبیداد درحقشان کوتاهی نمی کرد .آنچه بیش ازهمه بر اینها گران می آمد،  رفتار ناشایست افرادی از بین خودشان بود که خود را به ستمگر فروخته و با تکیه بر قدرت بیگانه ،به خودی ها فشار می آوردند.زور گویی که از حد می گذشت کاسه ی صبر مردم لبریز می شد،آنگاه دلاوران گردن کشی چون نبی وکرم وفرهاد آستین مردانگی را بالا زده ،عده ای را دور سر خود جمع کرده ،علیه ستمگران علم طغیان بر می افراشتند و هر وقت عرصه را به خود تنگ می دیدند،از ارس گذشته،در خانه ی اقوام و دوستانی که در این طرف داشتند،پناه می جستند.

پان ترکیست ها در آذربایجان

زمانی که خیابانی با تبهکاران داخلی وخارجی و دشمنان آزادی واستقلال ایران دست وپنجه نرم می کرد و مردم ستمکش آذربایجان با دیو کودک خوار قحطی وگرسنگی دست به گریبان بودند و بیماری های واگیری مانند تیفوئید و تیفوس هر روز عده ی زیادی را از پا در می انداخت ،سربازان عثمانی تنبیه آسوریها را بهانه قرار داده ،در باز پسین روزهای جنگ بین الملل اول به آذربایجان سرازیر می شوند.(شعبان 1337)

هدف اصلی عثمانی ها از تجاوز به خاک ایران پر کردن جای خالی مستعمرانی از قبیل عراق بودکه درنتیجه ی جنگ از خاک امپراطوری عثمانی مجزا گذشته بود.

پس از اشغال آذربایجان قشون عثمانی دست به غارت انبارهای غله وآذوقه ی اهالی می زنند. خیابانی برای جلوگیری از رفتارغیر انسانی مهمانان ناخوانده با سرکردگان آنان ملاقات می کند و قرار بر این می شود که اداره ی مالیه ی تبریز مقداری غله مجانا در اختیار قشون  عثمانی بگذارد و سربازان مهاجم دست از غارت بردارند.لیکن عثمانی ها این قرارداد را عملی نمی کنند و علاوه بر دریافت غله ی مقرر شده ،دست از غارت نیزبرنمی دارند.

مدت کمی از اشغال آذربایجان نگذشته بود که ترکها با تشکیل جمعیتی به نام «اتحاد اسلام» در صدد بر می آیند نقشه ی منحوس خود- تجزیه ی آذربایجان را – عملی سازند. مکرم الملک که در این زمان نایب الایاله ی آذربایجان بود و در وطن فروشی و سفاکی دست کمی از شجاع الدوله نداشته است،مجری خیالات خام پان ترکیست ها می شود ودر مقام آزار وتبعید میهن پرستان بر می آید.

آذربایجان پیوسته مانند گویی در خم چوگان بیگانگان این سو و آن سو می شد،لیکن مانند لقمه ی خارداری از هیچ گلویی پایین نمی رفت ،زمین می خورد ولی مجددا سر بر می داشت . این بار نیز آذربایجان به یاری فرزند دلیر خود،خیابانی،از محک آزمایش سرافراز بیرون می آید .

مخالفت شجاعانه ی فرزندان آذربایجان با افکار پلید عثمانی ها شروع می گردد. پان ترکیست ها برای برداشتن سد سدید راه مقصود خود،خیابانی و بادامچی و چند نفر دیگر را دستگیر می کنند و در ارومیه (رضائیه) زندانی می نمایند. پس از دوماه که عثمانی ها مجبور به تخلیه ی ارومیه می شوند ،وبه موصل عقب نشینی می کنند، آنها را نیز به زندان قارص یکی از شهرهای عثمانی – تبعید می نمایند .بادامچی می نویسد:«قریب 15 روز در قارص محبوس بودیم و بعد بنابه ملاحظات و پیشامد های سیاسی ما را آزاد کردند و اجازه ی مراجعت دادند ... فقید شهید خیابانی با شهامت تمام تصمیم گرفته بود ولو یک کلمه هم با صاحب منصبان عثمانی سخن نگوید و به آنها اعتنا ننماید وحتی با رفقا نیز قرار بر این شد که در موقع استنطاق ابدا به سوالاتشان جواب نداده و تنها بگویند: شما حق ندارید ما را استنطاق کنید»

بالاخره با مراجعت خیابانی وهم مسلکانش از تبعید،روح تازه ای در کالبد آزادی خواهان دمیده می شود و مبارزات آزادی خواهانه جان می گیرد.

                                 از آذربایجان تا آزادیستان

بعد از جنگ بین الملل اول که هنوز انقلاب روسیه به سر کوبی ارتجاع داخلی مشغول بود و قدرت خود را در تمام نقاط بی در وپیکر آن سرزمین پیاده نکرده بود، قسمتی از قفقازیه به تصرف ترکها درمی آید و سه دولت پوشالی به نام های ارمنستان ،گرجستان و آذربایجان توسط اشغال گران در این منطقه به وجود می آید. در این میان دولت آذربایجان به نواحی مسلمان نشین قفقاز اطلاق می شود، در صورتی که تا این تاریخ (24 ربیع الثانی 1338) هرگز دیده نشده است که نواحی مسلمان نشین قفقاز ،«آذربایجان» نامیده شود.بلکه نامگذاری آذربایجان به قسمت غربی خزر که قدما آنجا را «آران»نامیده اند و سکنه اش را در مقابل گرجی وارمنی،مسلمان گفته اند، مولود فکر خلیل پاشا،سردار عثمانی بوده است . او از این نامگذاری مقاصد سیاسی و توسعه طلبی داشته،و درصدد الحاق ایالت آذربایجان  به دولت جدیدالتاسیس مزبور بوده است.

خیابانی ویاران میهن پرست او چون از مقاصد توسعه طلبان که در زیر پرده ی این نامگذاری نهفته بود، آگاه بودند و «آذربایجانیان که به چنان یگانگی خرسندی نداشته و از ایرانیگری چشم پوشی نمی خواستند،از آن نامگذاری سخت رنجیدند» و چون آن نامگذاری شده و گذشته بود،وطن پرستان آذربایجان در فکر تعویض نام استان خود می افتند،تا اینکه «روزی حاج اسماعیل امیر خیزی که از آزادیخواهان کهن ونزدیکان خیابانی بوده، پیشنهاد کرد که آذربایجان چون در راه مشروطه کوشش ها کرده و آزادی را او بر ایران گرفته،نامش را آزادیستان بگزاریم.» پیشنهاد امیرخیزی مورد قبول خیابانی ودیگران واقع شده وتصویب می گردد . بدین ترتیب هم از تلاشهای پی گیر این ایالت قهرمان پرور و آزادیستان قدردانی می شود و هم بر دهان یاوه گویان پوزه بند می زنند. ولی خواهیم دید که این اقدامات بی غرضانه و میهن پرستان دست آویز بدخواهان و بی خبران می گردد و وسیله ای برای مشوب ساختن اذهان عمومی و متهم ساختن جنبش ملی خیابانی میگردد.

                                              در پیشگاه تاریخ!

ننگین تر از قتل خیابانی تهمتی است که قاتلان او برای توجیه عمل وحشیانه ی خویش که با انزجار و نفرت شدید میهن پرستان  و آزادی طلبان روبرو گردید،به رهبر نهضت آزادیستان نسبت دادند و سعی کردند مقصود عالی و هدف ملی این جنبش را به تجزیه طلبی و یاغیگری تعبیر کنند ! لیکن خورشید درخشنده ی حقیقت را نمی توان در پشت ابر تهمت پنهان نمود. اگر خیابانی یاغی بود،چرا مخبرالسلطنه منکر قتل او می شود و به اصطلاح نعل وارونه می زند و چنین وانمود می کند که خیابانی خود کشی کرده است ؟ مگر یک نفر یاغی نباید کشته شود؟ مگر دفع یک نفر «متجاسر»افتخار آور نیست؟اگر خیابانی تجزیه طلب بود،چرا قاتل رجاله پس از آن همه بی احترامی به نقش خیابانی وچپاول و غارت و ویران کردن خانه ی او و جلوگیری ازبرگزاری مجلس سوگواری و... با وقاحت و بی شرمی ادعا می کند : «منزل خیابانی را دادم تعمیر کردند ،اثاثیه برای اولادش  تدارک دیدم ،حقوق برای اولادش خواستم ،شش هزار تومان ازهرمحل نزد ناظم الدوله جمع شده بود،به اولادش دادم ،جعبه ی عیالش را گماشته ی خودش که مسبوق بود،از زیر خاک در آورده بود،به دست نظمیه آمده بود،رد کردم. در تشریفات هفته وسال او مساعدت کردم ،در سال او تمام اجزای ادارات حاضر شدند،در تهران سید کمره ای برای او ختم گذارد!»

اگر خیابانی تجزیه طلب بود ،چرا در طول عمر شش ماهه ی نهضت و در ضمن سخنرانی های مفصل ومتعدد خود به این امر اشاره نمی کند وبرعکس بارها در مقابل  هزاران نفر با صدای رسا اعلام می کند:« هدف قیام ما عظمت ایران است ،وآذربایجان جزء لاینفک ایران و ایران جزء لایتجزای آذربایجان می باشد». اگر خیابانی یاغی بود ،چرا با سیاست توسعه طلبی روسها وعثمانی ها در آذربایجان مخالفت می کرد و مدتها در بدر وزندانی می شد؟ بالاخره اگر خیابانی فکر تجزیه ی آذربایجان را داشت چرا موقعی که وثوق الدوله آذربایجان را عضو فاسد!و به زغم خود قطع شدنی می دانست، فریاد اعتراض وی از همه بلندتربود؟.. نویسنده ی کتاب «رهبران مشروطه» با همه ی غرض ورزی و بی صفایی هایی که در نوشته هایش دیده می شود ،نمی تواند جنبش خیابانی را با کوبه ی مخبر السلطنه ها بکوبد و نهضت آزادیستان را متهم به تجزیه طلبی نماید:«... احساسات وطن خواهی او(خیابانی) شدید بود، مظالم حکومت های مرکزی او را به قیام داشت ولی در این قیام هرگز قصد خیانت و تجزیه را نداشت».

 


واحد پژوهش"اردبیل مهد تشیع"
Date published: 12:00
10 / 10ScaleMaximum stars
Starts: 10/16/2017 12:14:41 PM
Ends: Duration:
P.O. Box:
Ardabil,
Iran


‣حمایت فعالان سیاسی جمهوری آذربایجان از دکتر صمداف
1395/06/20 حمایت فعالان سیاسی جمهوری آذربایجان از دکتر صمداف
ادامه
جوانان احزاب فعال سیاسی جمهوری آذربایجان بدلیل اعت ...
‣دلنوشته دختر رئیس حزب جمهوری آذربایجان به پدر
1395/06/16 دلنوشته دختر رئیس حزب جمهوری آذربایجان به پدر
ادامه
کارهای را که شما انجام می دهید ما را امیدوار نموده ...
‣عکس خبری/ سفر آیت الله نوری همدانی به باکو
1394/06/10 عکس خبری/ سفر آیت الله نوری همدانی به باکو
ادامه
آیت الله نوری همدانی در این سفر به زیارت اماکن متب ...
‣شیخ محمد خیابانی:هدف قیام ما عظمت ایران است
1394/01/15 شیخ محمد خیابانی:هدف قیام ما عظمت ایران است
ادامه
آذربایجان پیوسته مانند گویی در خم چوگان بیگانگان ا ...
‣حاج آبگول سلیمان اف مبارز راه حق
1394/01/15 حاج آبگول سلیمان اف مبارز راه حق
ادامه
ویژه/"اردبیل مهد تشیع"؛ در قلب حاج آبگول از جوانی ...
ارسال نظر درباره مطلب

ارسال
SiteMap