غروب عاشورا در تبریز

مقدمه:

 به گزارش "اردبیل مهد تشیع"؛مرحوم میرزا اسدالله ضمیری که یادداشت های وی به همت "س، برادران شکوهی" چاپ شده، ملازم خاص ثقة الاسلام شهید بوده است و به همین دلیل از نزدیک، از مسایلی مانند جزئیات تجاوزنیروهای تزار به تبریز و نحوه شهادت ثقة الاسلام مطلع بوده است.

اسدا... ضمیری که یادداشت هایش تاریخ بهمن ماه 1305 شمسی را با خود دارد، در مورد یادداشت های خود می نویسد:

مختصری است از شهر و حالات، قضیه ناگوار و کیفیت شهادت آیة اله سعید، حضرت مستطاب شریعتمدار، ملاذالانام، غوث الاسلام، کهف الارامل والایتام، آقا میرزا علی آقای ثقة الاسلام شهید اعلی اله مقامه که کیفیت شهادت این بزرگوار مثل سایر اشخاص عادی و متعارف از روی پیش آمده های اتفاقی نبوده، بلکه علت غایی قضیه این بود که دولت مستبدی روس مدتی بود که تصمیم بر حکمرانی در ممالک ایران نموده، هر دم به نوعی اسباب اغتشاش و مایه اختلال فراهم می آورد بلکه به بهانه ای این مملکت را ضمیمه ی سایر ولایات خود نماید.

ولی این شخص فوق العاده با نزاکت و عالم سیاس ایرانی در اکثر مواقع،جلوگیری از پیشرفت تقدیرات و مقاصد آن دولت معظمه عالم نموده و تصمیمات چندین ساله روس ها را حقاً و قانوناً عقیم می نهاد.

این بود که بالاخره پلتیک دولت روس اقتضاء بر اعدام این یگانه عالم ایرانی نژاد بزرگوار، که مانع کلی مقاصد خویش تصور (می نمودند) علاقه گرفت. شاهد اینکه روس ها بعد از جلب و22 توقیف ساعتی این بزرگوار در قونسولخانه و باغ شمال هر چه با تهدید و وعید نتوانستند او را مجبور به دو کلمه ی مرقومه ی ناحقه نسبت به تمالک در مملکت نمایند چون این وجود مقدس ابقاء مذهب را در استقلال دولت ایران می دانست لهذا محض ابقای مذهب اسلام واستقلال دولت ایران با قوه ی قلبی که داشتند جواب رد داده، نفس خود را عالماً و عامداً فدای مملکت و دیانت اسلامیت خود نموده، روز عاشورا تاسی بر امام مظلوم خود کرده، در مقابل هزاران قشون اعداء نماز ظهر را چون غازیان روز جهاد با دو رکعت اقتصاراً به نیت نماز خوف به عمل آورده و بدون اعتنا بر حیات عاریه ی دنیا  متهورانه با صعود بر سردار بیرق اسلامیت را در (کره ی) عالم بلند و برقرار فرمودند.

حکایت بردار شدن ثقه الاسلام به دست روسها

الی اذان صبح، از مجاهدین و تفنگچی و غیره متصل می آمدند. حضرت آقا آنها را امر به فرار می نمود. آخرین شخصی که بعد از اذان صبح،بین الطلوعین شرفیاب شد، آقا شیخ سلیم بود . حضرت آقا محض دیدن فرمود: آقا شیخ شما چرا تا حال نرفته اید؟ و حال آنکه من به شما پیغام داده بودم که بدون تأخیر بروید. گقت: شهداله فرمایش حضرت عالی به من نرسیده، و ثانیاً چرا خود شما به جایی نرفته و نمی روید؟ فرمودند: تکلیف من غیر از سایرین است. من خود را برای کشتن حاضر نموده ام.نه فرار می کنم و نه زیر بیرق کفر می روم. چنانکه اگر می خواستم، اول شب از قونسولخانه بیرون نمی آمدم و خودشان هم منت پذیر می شدند. آقا شیخ سلیم هم از آنجا تشریف بردند.

امروز که جمعه هفتم ماه است. قبل از آنکه اکثر اهالی از خواب بیدار شوند، صدای توپ ها غرش کنان، مردم را سراسیمه و به وحشت انداخته...

امروز شاهزاده، کفیل دولتی و جناب مشاورالسطان کار گذاری هر دو بنده را خواسته بودند.... هر دو با حال وحشتناک اظهار داشتند که خدمت آقا عرض نمایید: به رضای خدا یا جایی مخفی شده و یا اینکه در یکی از قونسولخانه ها پناهنده شوند و الا روس ها به تحریک جمعی از خاینین مملکت از حضرت آقا دست بردار نخواهند شد. بنده هم مراجعت نموده، مطلب را عیناً به عرض حضور مبارک رسانیده جواباً فرمودند:" مسالهی قونسولخانه از جمله ی محالات است. من ابداً به زیر بیرق کفر پناهنده نمی شوم. اما پنهان شدن آن هم امکان ندارد.،جهت اینکه من در این شهر جماعتی از قوم و خویش دارم و یک قوم معتنابهی هم مرا متبع هستند. روس ها بعد از آنکه مرا نیافتند حکماً برای آنها فشار آورده و پیچیدگی خواهند کرد (و) به جهت من آنها را اذیت می نمایند.

اسلامیت و دیانت من ابداً حاکم این امر نیست و حال اینکه می دانم در هر جا مخفی بوده باشم با صد ها تلفات و تهدید و هزار ها رشوه و تطمیع مرا به دست آورده و منظور خودشان را به عمل خواهند آورد. ممکن نیست که به زیر بار مذلت و خواری بروم.با کمال جسارت و رشادت در راه مذهب و مملکت شهادت را سعادت دنیا و آخرت می دانم."

روز شنبه هشتم ماه، جماعتی از نظامیان روس، دسته به دسته به محلات شهر افتاده پیش هر دسته یک نفر که نقشه ی شهر را در دست داشت، کوچه به کوچه گردش نموده و دو سه نفر هم از اهل شهر جبراً یا طبعاً رفیق خودشان کرده، بعضی جاها را با علامت مخصوص نشان کرده و اسم بعضی اشخاص را هم می نوشتند و قشون روس هم که در کنار پل آجی بودند یک ساعت از طلوع آفتاب گذشته ایلغار (وار) حرکت نموده با نظام حیرت انگیز از میان شهر، یعنی از محله امیره قیز و چهار راه میدان کاه فروشان و دروازه سرخاب و تکیه حیدر و پل قاری، و از پیش میدان مشق و گمرک خانه و بازارچه خیابان و از پیش کوچه صدر و پیش دربخانه ی مرحوم آقا تقی دلال، خط مستقیم وارد باغ شمال می شدند.

صبح روز یکشنبه که (تاسوعا) است، امروز روس ها بنای گیرودار و غارت بعضی خانه ها و خرابی جاها را که سنگر بوده و یا مظنون بودند، گذاشتند ولی بندگان حضرت آقا چنانکه عرض شد، شب هفتم که از قونسولخانه مراجعت کرد و از همان ساعت مجاهدین و تفنگداران و اشخاص مظنون هر چه دسترس بودند امر به فرار نموده آخرین آنها آقا سلیم بود که قضا و قدر گرفتارش کرد.

تا ظهر روز هفتم ماه از مردم دلداری نموده و امر به سکوت می فرمود. بعد از ظهر که قدغن فرمودند که دیگر کسی را پیش من راه ندهید ولی مباد اینکه در کوچه را ببندید. و روز هشتم را نیز (با) همانطور در خانه تشریف دارند و روز تاسوعا در خانه مشغول مطالعه ی بعضی کاغذ های لازمه هستند.

باری بنده بعد از گرفتاری ضیاءالعلماء و خالویش، حضور حضرت آقا می رفتم، آقا عباسقلی خان فتوح دفتر مرا دیده و با من مراجعت نموده در جای خلوتی از کوچه، یواشکی اظهار داشت که: الان از اردو می رسم. می خواستم محرمانه با شما ملاقات نمایم، جسارت نکردم دولت خانه ی حضرت آقا وارد شوم، پیش حاجی شجاع الدوله بودم که با روس ها بواسطه ی تلفن صحبت می کردند. معلوم شد که طرفین در صدد گرفتاری حضرت آقا هستند . البته حضور مبارک آقا عرض کنید به: رضای خدا هر طور است این چند روز را به جایی تشریف برده و مخفی باشند. من بیشتر از این نم توانم حرف زده و همراهی نمایم. عجالتاً خدا حافظ!

و بنده هم بعد از مفارقت مشار الیه به حضور آقا عازم. وقتی رسیدم که در حیاط به انتظار بنده تشریف دارند که به آقای افتخارالملک خبر داده می خواهند به آنجا تشرف ببرند.محمد علی را فرمودند فوراٌ به خانه ی تاج الذاکرین رفته بگو امشب را تشریف بیاورد اینجا، شب شام و خواب را اینجا مانده و برای من یک روضه بخواند مخصوصاً بگو که شب مراجعت ممکن نیست. بعد متوجه بنده شد، یک سمت حیاط را خلوت کرده از وضعیات استفسار فرموده، بنده هم اول پیغام فتوح دفتر را عرض نموده و در جواب فرمودند:" من هم سه روز است که در کوچه ی حیاط خود را باز گذاشته مترصد چنین حادثه ومنتظر قضا و قدر و خواست خدایی هستم و ابداً نه به جایی فرار و نه در خانه ای پنهان می شوم."

یواش یواش راه رفته تا به در کوچه رسیده در آنجا گرفتاری ضیاءالعلماء را با تفصیل عرض می نمودم و حضرت آقا اظهار تاسف فرموده و چند نفر نوکر به فاصله ی ده قدم تقریبی از پشت سر ما می آمدند.قدری از کوچه مسافت شده بود، فرمودند:از عقب یک درشکه می آید. چنانکه ملتفت نباشند ببین در توی آن کی ها نشسته اند؟ بنده هم بعد از رسیدن درشکه به محاذی ما،رئیس قزاقان روس را که در این قضیه ده روزه در تمامی امورات مدخلیت تامه داشت،دیده به حضور مبارک عرض نمودم.

درشکه ی مزبور،تقریباً پنجاه قدم از ما جلوتر رفته، در آنجا دو نفر قزاق که در پیش درشکه می تاختند اسب ها را نگاه داشته و پیاده شدند و شخص رئیس هم از درشکه پیاده و دو نفر قزاق سواره که پشت درشکه می تاختند آنها هم پیاده شدند.رئیس با سرعت 8-7 قدمی حضرت آقا آمده و در آنجا شاپقه ی خود را برداشته، با زبان روسی چند کلمه حرف زد که هیچ کدام از ماها نفهمیدیم. نوکرها،رئیس هم ملاحظه نمود که جواب ندادیم. مبهوت مانده در این حال بنده ملاحضه کردم که ودنسکی، نایب قونسول روس از همان درشکه پیاده شده که من قبلاً او را توی درشکه ندیده بودم. آنهم با سرعت تمام به طرف ما آمده، شاپقه ی خود را برداشته و دوستانه دست داده و دو سه قدم احترامً عقب رفته و متواضعانه اظهار داشت که چند نفر از آقایان معروف برای مطلب مهمی در قونسولخانه هستند. جناب جنرال قونسول سلام رساندند که حضرت عالی هم قبول زحمت فرموده تشریف بیاورید اینجا.

حضرت آقا فرمودند: پس بفرمایید تا من هم با درشکه دیگر می آیم. ودنسکی محترمانه عرض نمود:این درشکه شخصی جناب جنرال قونسواگری است که محض ابراز دوستی و اظهار احترام فرستاده اند. حضرت آقا بدون تردید سوار و بعد از آن ودنسکی در پهلوی آقا نشسته و در موقع سواری، رئیس قزاق بنده را اسماً سوال (کرد). رئیس قزاق در پهلوی خویش جای مرا معین کرد، در موقع سواری بنده، حضرت آقا با حالت تبسم فرمودند: دست پا ات را جمع کن تو هم رفتنی شدی. (این مساله مبنی بر قضیه ای است.) متإسفانه این اشخاص فرمایش حضرت آقا را سوء تفاهم تلقی کرده، نمی دانم به چه تإ ویل نموده،به تردید افتاده فوراً با هم چند کلمه ی روسی حرف زده و مرا مخاطب داشتند که تو هم پیاده بیا...

یک ساعت از شب گذشته این چهار نفری – کربلای محمد، آقا محمد علی، آقا حسینعلی و بنده با حالت یأس در دولت منزل حضرت آقا به حضور آقایان، آقا میرزا داود آقا و آقا میرزا محمود آقا مد ظلهما که با جناب آقا میرزا علی اصغر خان ظهیر همایون تشریف داشتند شرفیاب و مطلب را کماکان عرض نموده.چون وقت،شب و راههای چاره از هر طرف مسدود است با حالت بهت و سوگواری شب عاشورا که واقعاً از شب قیامت نمونه و اثری بود تا صبح با هزاران خیال و تشویش به پایان آوردیم.

روز دوشنبه که یوم عاشورا بود... سه ساعت و نیم به غروب مانده، لشکر کفار یا قشون تسار حضرت آقای مظلوم را با هفت نفر دیگر اشخاص ذیل،در میدان مشق حاضر، با چند نفر از روس های ظاهر مسلمان بر عمل قتل و اعدام این اشخاص آقا شیخ سلیم، میرزا ابوالقاسم ضیاءالعلماء با خالویش محمد قلی خان، ضادق الملک، پسران علی مسیو 2نفر، و مشهدی ابراهیم نام خیاط مباشرت و اقدام نمودند.

حضرت آقای شهید در آن موقع تجدید وضوع کرده،نماز ظهر را موافق شرع انور مقدس، اقتصاراً دو رکعت به نیت نماز خوف، ولی از فشار مباشرین نامسلمان خاتمه داده نشد. در موقعی که از در باغ شمال تادم پل قاری و اطراف سرباز خانه و توپخانه و میدان مشق و پشت های سرباز خانه از گشون مملو و از چهار جانب میدان وپشت بام ها صاحب منصبان و توپچیان با توپ های کوهی و مسلسل حاضر فرمان بودند. (معلوم است که روس ها منتظر وقوع حادثه بودند.) آن بزرگوار را  بعد از ادای نماز به پای دار آورده...

انالله و اناالیه راجعون. این شهدای وطن شب شام غریبان را تا سحر سردار بودند.

واحد پژوهش"اردبیل مهد تشیع"
Date published: 12:00
10 / 10ScaleMaximum stars
Starts: 10/16/2017 12:14:26 PM
Ends: Duration:
P.O. Box:
Ardabil,
Iran


‣چرا برای نخستین بار در باکو و نارداران، تجمع روز قدس برگزار نشد؟
1395/04/14 چرا برای نخستین بار در باکو و نارداران، تجمع روز قدس برگزار نشد؟
ادامه
امسال نيز سفارتخانه رژيم صهيونيستي در باکو همانند ...
‣20 ژانویه نمود عینی شکست ایدئولوژی مارکسیست
1394/01/15 20 ژانویه  نمود عینی شکست ایدئولوژی مارکسیست
ادامه
تاریخ ملتها پر است از مبارزاتی که در راه رسیدن به ...
‣پرچمدار جمهوری آذربایجان چه کسی می تواند باشد؟
1394/01/15 پرچمدار جمهوری آذربایجان چه کسی می تواند باشد؟
ادامه
به بهانه 9نوامبر "روز ملی پرچم" در جمهوری آذربایجا ...
‣دو اشتباه فاحش قومگرایان
1394/01/15 دو اشتباه فاحش قومگرایان
ادامه
دو اشتباه فاحش قومگرایان از زبان دکتر عباس جوادی
‣دروغهای بزرگ دربارة آذربایجان (1)
1394/01/15 دروغهای بزرگ دربارة آذربایجان (1)
ادامه
در قرارداد گلستان مطلقاً از «آذربایجان» نام برده ن ...
‣سابقه حضور وهابیت در جمهوری آذربایجان
1394/01/15 سابقه حضور وهابیت در جمهوری آذربایجان
ادامه
شایعات حاکی است، خود حاکمیت در مساله اتحاد وهابی‌ ...
‣ناگفته هایی از شرکت دولتی نفت آذربایجان (SOCAR)
1394/01/15 ناگفته هایی از شرکت دولتی نفت آذربایجان (SOCAR)
ادامه
تحلیلی/ "اردبیل مهد تشیع"؛ این شرکت از حساب ثروتی ...
‣اعمال شب و روز عید فطر
1394/01/15 اعمال شب و روز عید فطر
ادامه
شب اول از جمله لیالی شریفه است و در فضلت و ثواب عب ...
‣هویت اسلامی؛ عامل وحدت اقوام قفقاز(1)
1394/01/15 هویت اسلامی؛ عامل وحدت اقوام قفقاز(1)
ادامه
شیعیان آذربایجان که فرمانروایانشان از روزگاران درا ...
ارسال نظر درباره مطلب

ارسال
SiteMap