روایت منتشر نشده شواردنادزه از دیدارش با امام خمینی(ره)
ارسال شده در تاریخ: 1394/01/15 مصاحبه و گزارش
در این روایت آمده است:
همه كمابيش با نام شواردنادزه آشنائي دارند. در سال 1985 دنيا كه طي 29
سال از ديدن سيماي عبوس آندره گروميكو خسته شده بود، مردي با موهاي آشفته و
سپيد را در مسند وزارت خارجة اتحاد شوروي ديد.
در سال 1374 با او در گرجستان ملاقات كردم. عليرغم ارائة يادداشت سياسي
سفير آن روزمان در گرجستان دوست بسيار گراميام جناب آقاي اكبر امينيان،
وزارت خارجة تفليس وقت ملاقات با او را نداد. دوستاني چند در تشريفات رياست
جمهوري گرجستان داشتم كه آنها هم موفق نشدند، تا آنكه اصلان آباچيدزه رئيس
جمهوري خود مختار آجارستان كه مانند مردم آجار مسلمان بود، شخصاٌ به
شواردنادزه زنگ زد و براي فرداي همانروز از او براي من وقت ملاقات گرفت.
در يك روز تابستان گرم تفليس او براي اين ديدار باغ استراحتگاه خود را معين كرده بود. شايد به احترام آباچيدزه پذيرائي مفصل و گرمي از من به عمل آورد و برخلاف مقامات ارشد كه زمان ملاقات اندكي را تعيين ميكنند، از غروب تا حوالي نيمشب مرا به حضور پذيرفت.
او گنجينهاي از خاطرات و نادانستههاي غير از خود بود. گرچه خاطرات و اسراري در حد دانستههائي حيدر عليف نداشت، اما حوزة خاطرات او كمي فراختر از او و جهانيتر بود. گورباچف براي تحقق پروسترويكا او را از تفليس به مسكو برده بود و او نخستين بار در هلسينكي از صحبتهاي هميشگي برژنف دربارة كاهش سلاحهاي هستهاي و كنترل ماشين پرتاب موشكي و همزيستي مسالمتآميز كه از زبان گروميكو مدام بلغور ميشد، پا به عرصات فراتري نهاده و دنيا را انگشت به دهان كرده بود. او ترتيب ملاقات دو رهبر دو ابرقدرت جهان در كشتي را طي آبگرد بر آبهاي ريكياويك ايسلند داده بود.
جيمز بيكر در خاطرات خود مينويسد: ما براي تقويت موضعمان و به منظور زدن گلي در شروع بازي به دروازة روسها طي پيامي راديوئي از بيسيم كشتي خود به شواردنادزه پيشنهاد كرديم كه ملاقات در كشتي ما (امريكائيها) انجام پذيرد. بعد از پنج دقيقه پاسخ مثبت آمد. من با توجه به شناخت عادات رفتار سياسي و پروتكل كمونيستها ديگر شكي نداشتم كه آنها كلكي در سر دارند. من به ريگان گفتم اين خرس پير راست نميگويد، اينها باز حقهاي سوار ميكنند. اما واقعيت چنين نبود. اين زمره حقيقتاً عزم فراپاشي شوروي را در سر داشتند. چون در كشتي ما حين ملاقات هر آنچه كه ريگان گفت گورباچف پذيرفت تا جائي كه ديگر منهم گستاخ شده خواستههاي افزونتري را مطرح ميكردم. (نقل به مضمون)
شواردنادزه و گورباچف همة دنيا را را به شوكي عظيم واداشته بود. او در زمرة پيشنهادات خود تخريب ديوار برلين را ممكن دانست.
پس آنگاه جرج شولتز، گنشر و ديگران با شواردنادزه دوستي مستحكمي را آغاز كردند.
شواردنادزه در تمام آن ساعات به همة سوالات من پاسخهائي مفصل و عريان
ميداد. از سركوب تحركات قومي آبخازها و اوستينها و آجارها در دهة 1970،
موافقتش با ايراني بودن زبان آسي (اوستين)، همصدائي با من در تنقيد از
خودفروختگي حاكمان گرجي كاخِتي در عهد قاجار و خيانت به ايران در معامله با
روسها همزمان با سختترين شرایط ايران، اظهار تمایل بر امكان ادامة
تاريخي حيات گرجستان در تركيب ايران و ترجيح آن بر استلحاق به روسيه و
البته كه نقل كيف و كم ديدار خود با امام خميني.
دربارة ديدار شواردنادزه با امام خميني را كساني از جمله آقايان دكتر
علياكبر ولايتي و جواد لاريجاني و هاشمي رفسنجاني خاطرات خود را نقل
كردهاند. كسي به اختصار و كسي به تفصيل اما شنودن آن ديدار از زبان
شواردنادزه برايم عجيب بود.
مختصر واقعه اين است كه روزي امام خميني انديشة خود را دربارة مكاتبه با
گورباچف به ولايتي ميگويد و نامهاي را نوشته توسط احمدآقا به وي ميدهد
كه وزارت خارجه آن نامه را بررسي و اعلام نظر كنند. امام خميني در آستانة
تحولات شوروي و همزمان با پروسترويكا به فكر املاء خلاء فكري شوروي افتاده و
چنين انديشده بود كه پس از سقوط تفكر ماركسيستي از حاكميت شوروي افكار
الهي را جايگزين آن كند و در پيروي از نبي اكرم كه به قدرتهاي وقت عالم
نامه نوشته و آنها را به دين اسلام فراميخواند، آنها را با كليات اسلام و
فلسفة اين دين آشنا كند و به گرويدن بر اين آئين فراخواند.
وي با استشاره از وزارت خارجه و إعمال برخي از نظرات ديپلماتهاي ايراني نامه را به آقاي جوادي آملي ميدهد كه در تركيب هيأتي به گورباچف ببرند و خود به وي بخوانند. مرضية دباغ، جواد لاريجاني و حيراني نوبري (سفير ايران در مسكو) در معيت آقاي جوادي به حضور گورباچف ميروند كه شواردنادزه نيز در آن اجلاس حاضر بود. لاريجاني حين ترجمة مترجم توانمد پارههایي از مباحث حكمي را شفاهاً و بداهاً به گورباچف ايضاح ميكرد. تا آنكه بعد از پنجاه و چند روز پاسخ گورباچف آماده ميشود.
شواردنادزه ميگفت كه بيش از سه جلسه با گورباچف و جلسات مكرري با
هيأتهاي مختلف از جمله اعضاء پوليت بورو (دفتر سياسي حزب) برگزار كرديم تا
دربارة نحوة نزديك شدن به اين پاسخ آماده شويم. نظر گورباچف اين بود كه
وارد مباحثه به مفاد پيام امام خميني نشويم چون آنگاه به چالهاي ميافتيم
كه خروج از آن سخت و شايد به ضرر ما تمام شود. من در ملاقاتهائي با
تئوريسينهاي حزبي از جمله دبير وقت ايدئولوژي حزب بارها نشستيم تا در چند و
چون پاسخ انديشهورزي كنيم. ما بر سر دو راه مانده بوديم. اولاً ديگر
ميخواستيم از تفكر ماركسيسيتي و مثالاً ماترياليسم عدول كنيم، ثانيا
نميخواستيم با اعتراف اين به باريكههاي تفكرات ديني درافتيم چون ورود به
آن حوزه خروجي نداشت. جالبترين نكته آن بود كه دبير ايدئولوژي با جوهر
پيام امام مخالفت نكرد و بر حقيقت جاري در آن صحه گذاشت. او ماركسيستي
كاركشته و فيلسوفي زبده بود.
به هر حال جواب پيام امام به همان حجم نامة وي در توضيح مواضع شوروي و
نقش شوروي در ترسيم جهان آينده و رفع نگرانيهاي هستهاي دنيا و امحاء
سلاحهاي كشتارجمعي و غيره آماده شد و من كه ميدانستم از سوي ايران
استقبال مناسبي از آن نخواهد شد مأمور تقديم آن به امام خميني شدم.
شواردنادزه ميگفت من در طول دوران وزارت خارجهام با بسياري از چهرههاي
جهاني و در طول 15 سال دبيركلي حزب كمونيست گرجستان با بسياري از رجال
طراز اول بلوك شرق ملاقات داشتهام، اما نگران بودم كه نظر به معنوي بودن
محتواي پيام و شخصيت امام شايد گورباچف به جاي من شخص ديگري را حامل اين
نامه كند، اما روزي كه گورباچف مرا خواست و موظف به انتقال اين پيام كرد تا
ديدار با امام كودكانه بيقراري و لحظهشماري ميكردم. تمام دنيا حيران آن
مرد بود و من بارها شاهد بودم كه سياستمداران غربي گرچه در ظاهر از او
اظهار نفرت و ناخشنودي ميكنند ولي در خلوات و درون خود احترامي شگفت به او
قائلند و بارها شاهد اعتراف خيليها در بارة عظمت اين مرد بودم كه چگونه
جهان اسلام را بدون كمترين وسائل ارتباطي دنبال خود ميكشد و چگونه قاطبة
مردم ايران را تابع خود كرده است. او برايم در رديف مرداني مانند لنين و
گاندي بود و من از اينكه با بزرگترين رجل جهاني كه امثالش در دوران پيش
بازمانده بود و جهان ديگر از چنين مرداني خاليست احساس اشتباق عجيبي
ميكردم.
مقامات ايراني مرا به اقامتگاه اين مرد بردند. حيرت من از ورود به يك
كوچة تنگ و باريك شروع شد. در ماشين منتظر بودم كه اين گوچة تنگ به باغي
بزرگ مشابه باغهاي سر مسير منتهي شود و اين مرد بزرگ و رهبر ايران را در
يك سراسرائي مجلل ببينم. هيچكس نميتواند تعجب و حيرت مرا درك كند. وارد
حيات كه شدم از شوك عرق كردم. به اطاقي كوچك شايد 4×3 وراد شديم. به سياق
پروتكل شوروي سرپا ايستاديم كه ما را به سرسرائي رهنمون شوند و به گمانم
آنجا اطاق نگهباني بود. بيش از 5 دقيقه سرپا ايستاديم تا آنكه پيرمردي
كارگر در يك سيني چائي كمرنگي به ما تعارف كرد. من نميتوانستم تصميم درستي
در رفتارم بگيرم و بياختيار چائي را برداشتم و سرپا خوردم. تا آنكه امام
خميني با لباس سفيدي بر تن و بدون آن كلاه سياهي كه همواره بر سرش ديدهايم
به همان اطاق آمد و براي نشستن ما تعارفي نكرد و به روي كاناپه نشست. او
حتي يكبار هم سرش را براي اشارهاي يا التفاتي بلند نكرد. بلافاصله
پارچهاي (شمد) را آوردند كه او روي پاهاي خود انداخت. به وزيرخارجة ايران
اشارهاي كرد و او به من گفت كه پيام را بخوانم. من روي يك صندلي بسيار خشك
و معمولي نشسته بودم و شايد از اينكه راحت نبودم زانوي راستم ميلرزيد.
براي اينكه اين لرزش را از چشم تيزبين ديپلماتهاي ايراني و شوروي پنهان
كنم كف پايم را به زمين فشردم و متوجه شدم كه هر دو پايم بلااراده ميلرزد و
اوراق هم بر روي دستانم به لرزه درآمدهاند. در فاصلة هر جملهاي كه ترجمه
ميشد مجالي مييافتم تا حالات صورت (ميميك) امام را برانداز كنم تا تأثر
او را ارزيابي كنم. امام همچنان به گوشهاي مبهم خيره شده بود و من
ميخواستم از نگاههاي او كه حتي به طرف من خيره نبود به جائي بگريزم.
نگاهها بسيار سنگين و نافذ بود و از پيكر پيرمرد خشيتي گران ساطع ميشد.
مشغول اظهار تعارفات گورباچف و نكتههاي مهم پيام وي بودم كه او بلافاصله
بعد از ترجمة همان بند و ابراز آرزوي سلامت و طول عمر ايشان رشتة سخن را از
گرفت و گفت من ميخواستم پنجرهاي به روي شما باز كنم كه نخواستيد. «ان
شاء اللَّه سلامت باشند، ولى به ایشان بگویید که من مىخواستم جلوى شما یک
فضاى بزرگتر باز کنم. من مىخواستم دریچه اى به دنیاى بزرگ، یعنى دنیاى بعد
از مرگ که دنیاى جاوید است را براى آقاى گورباچف باز نمایم و محور اصلى
پیام من آن بود. امیدوارم بار دیگر ایشان در این زمینه تلاش نمایند.»
ايشان همين را گفت و برخاست و مثل ورود در خروج هم بدون خداحافظي و فشردن
دست ما از آن اطاق خارج شد. وزيرخارجة ايران و اطرافيانش با لبخندهایي در
صدد تلطيف فضا و تعديل هيجان من بودند در حاليكه من از اين رفتار ناراحت
نبودم، فقط متحير بودم. من هميشه خود را از ديدن چنان مردي خوشوقت به شمار
ميآورم.
آقاي لاريجاني ميگفت كه ما به امام پيشنهاد كرديم كه بند حاوي مرگ
ماركسيسم را حذف كنند ولي ايشان با حذف آن موافقت نكردند و وقتي ما از مسكو
بازگشتيم امام لديالورود به ما گفتند: چطور بود ماركسيسم مرده بود يا نه؟
آري واقعا مرده بود و حتي بيم ما از اينكه گورباچف از شنيدن آن آزرده
خواهد شد بيجا بود چون آنها نه تنها ناراحت نشدند، بلكه با پيام امام
ابراز توافق كردند و اين در پاسخ گورباچف نيز مسستر است.
(عبارات شواردنادزه از يادداشتهاي من با اصلاحاتي ادبي منتقل شد و تقريباً وجه اختصار عين اظهارات وي بود)